درويشی بود که در کوچه و محله راه می رفت و می خواند: هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی، اتفاقاً زنی مکاره که صدای درويش را شنیده بود گفت: من پدر این درويش را در می آورم.زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درويش داد و رفت به خانهاش و به همسایه ها گفت : من به این درويش ثابت می کنم که هرچه کنی به خود نمی کنی.از قضا زن یک پسر داشت که ۷ سال بود گم شده بود یک دفعه پسر پیدا شد درويش را دید و سلام کر
همه ساله آیینها و مراسم باشكوهی در ایام عزاداری محرم و صفر در شهرستان دارالمؤمنین دماوند برگزار میشود، مراسمی كه اجرای بیشتر آنها از شهری به شهر دیگر متفاوت بوده و بومی همان منطقه به حساب میآید.عمده این آیینها دارای قدمت بسیاری است و با گذشت نسلها این آیینهای شاخص، حفظ و ماندگار شده است، كه میتوان نمونه آن را آیینهای باشكوه عزاداری در شهرستان دماوند دانست.اخیرا اداره كل میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری استان تهر
کریم خان زند و مرد درويش درويشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریم خان دستور داد درويش را به داخل باغ آوردند.کریم خان گفت: این اشارههای تو برای چه بود؟درويش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه میخواهی؟درويش گفت: همین قلیان، مرا بس است.چند روز بعد درويش قلیان را به بازار برد و قلیا
گچساران - ایرنا - سید وحید درويش پور با كشت گیاهان دارویی استویا» و به لیمو» سالیانه سه میلیارد ریال درآمد كسب میكند. به گزارش ایرنا، سید وحید درويش پور 34 ساله، پنج و نیم هكتار زمین كشاورزی در حومه شهر باشت را با چهار میلیارد ریال اعتبار اولیه زیر كشت گیاهان دارویی برده است. این كارآفرین بیان كرد كه در صورت كمك دولت و پرداخت تسهیلات بانكی امكان ایجاد 40 فرصت شغلی دیگر در مزرعه وی وجود دارد. درويش پور ساخت جاده بین مزارع را از جمله درخواست
شب درويش اگر درغم نان میگذرد/ روزمنعم به غم سود وزیان میگذرد/عمر درويش وتوانگر بحقیقت نگری/ هر دو بادرد دل ورنج روان میگذرد/فقر بانعمت دنیا چه تفاوت دارد/ چون همین میرود از دست و همان میگذرد/آنکه در نعمت ونازش گذرد عمرعزیز/ اوچه داند که بدرويش چسان میگذرد/شادمان باش ومخور هیچ غم سود وزیان/ که جهان گاه چنین گاه چنان میگذرد/تو نکوئی کن ودرحق کسی بد مپسند/ که بد و
گفته شده عطار در دکان خود مشغول به کار بوده. یعنی پیشه پدرو پدربزرگش که آنها هم عطار بودند . (گیاهان دارویی فعلی )که فردی وارد دکان عطارمیشود وتقاضای کمک میکند اما عطار نادیده میگیرد ومشغول بکارش است .آن مرد دوباره و دوباره درخواست میکند و عطار جوابی نمیدهدآن درويش ناراحت میشود و رو به عطار میگوید توکه این چنین به دنیا دل بسته ای .چگونه میخواهی روزی جان بدهی ؟؟عطار به درويش میگوید مگر تو چگونه جان میدهی؟درويش بی هیچ سخنی کاسه چوبین که
ترسی از مرگ ندارم ولی من آدم کش نبوده ام من کسی را نکشته ام من به جهان اعلام میکنم که من راننده آن اتوبوس نبوده ام I'm not afraid of death But I was not a murderer I didn't kill anyone I declare to the world that I was not the driver of that bus ۲۸ خرداد مصادف با سالروز شهادت درويش محمد ثلاث که با قلبی منور از انوار عشق ، به دیدار حضرت دوست رهسپار شد.او در خاک آرمیده ، اما نام و یادش در تاریخ تصوف ثبت و تا ابد در میان درويشان و اهل طریقت و عدالت طلبان
محمود درويشمن یوسفم پدرگزیدهای از شعرهای دودههی اخیرمحمود درويش، که در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست منتخبی است از چهار مجموعهی شعر او، و عمدهی شعرهای این بخش شعرهای کوتاهند. بخش دوم کتاب وضعیّت محاصره (2002) است که ساختی منظومهوار و مبتنی برتداعیهای آزاد انسانی در محاصره دارد؛ انسانی که در لابه لای حصارها چشم میگرداند،هم به افقهای آنسوی حصارها میاندیشد، هم دلتنگیها و ملامتهای پیرامون را واگویهمیکند؛ در متن مرو
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش راباخویش کن بیخویش را چیزی بده درويش راتشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق رابر زهر زن تریاق را چیزی بده درويش رابا روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خودما را تو کن همراه خود چیزی بده درويش راچون جلوه مه میکنی وز عشق آگه میکنیبا ما چه همره میکنی چیزی بده درويش رادرويش را چه بود نشان جان و زبان درفشاننی دلق صدپاره کشان چیزی بده درويش راهم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم توییهم راز و هم محرم تویی چیزی بده
تنور درون عارفی از شعله های عشق چون چشمه ها ی آب گرم فوران می کرد و او درمیان این همه تب و تاب و گرمای درونی بر سفره ی زمین نشست و از استنشاق هوای آغشته به عطر یار و گل های رنگارنگ یاس و توسل دست به دامان سجده گاه خاک شد تا دمی در آن حال و هوا به راز و نیاز با معشوق پردازد . هوا سرد بود و بارش برف و باران آرام آرام آغاز شده بود و او همچنان سر بر سجاده عشق هوا را در حنجره ی خویش به حرکت در می آورد وجملاتی که تنها او می شنید و معشوق، بر زبان می راند. برف
دیدیام دیدنی ندیدی بازسخنان سیه شنیدی بازعجبا مرغ! دانه دنبالتقد یک ارزنم نچیدی بازتو مگر مونس عزاداری؟که شبانه غمین رسیدی بازمستم از خندههای فردایتگرچه از خستگان رمیدی بازکال بودیم و میل باغت نیستبه چه جرأت تو میوه چیدی باز؟آمدم تا ببینم این آوازاز چه مرغی، ولی پريدي بازکولهٔ این و آن چگونه کشی؟چون که با بار او خمیدی بازراستش حق همیشه با تو و بسکه تو هم در زمین خزیدی بازمرگ من فکر کن مثلاًتو شتر دیدهای؟ ندیدی باز
فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبكر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، یكی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه كه تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجری.ق، می دانند. او در قریه كدكن یا شادیاخ كه در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران كودكی او اطلاعی در دست نیست جز اینكه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری كه همان دارو فروشی بود مشغول بوده
براى اولین بار در ایرانداستان زندگى عارف و صوفى بزرگ یونس امره،درويشى كه در میان اتش جنگ و تباهى با اشعارش بناى عشق و انسانیت را دوباره میسازد.او پس از بزرگانى چون خواجه احمد یسوى و سلطان ولد مى زیست و همگام با ایشان از نخستیت تركانى است كه به جاى زبان عربى و فارسى زبان تركى رابراى كتابهایش برگزید مى گویند قسمت اعظم زندگى درويش در كوه و جمع كردن هیزم گذشته "همه گمان مى كردند من در پى هیزم به كوه و جنگل مى روم اما من در پى اتش بودم"در هر صفحه از
درويشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریم خان دستور داد درويش را به داخل باغ آوردند.کریم خان گفت: این اشارههای تو برای چه بود؟درويش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه میخواهی؟درويش گفت: همین قلیان، مرا بس است.چند روز بعد درويش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت.خریدار قلیان ک
شیرعلی خان >>>شیرخان>>>رفیع>>>هادیهادی دارای چهار پسر به نام های : سیکل. پاپی. داراب. فتحعلیسیکل دارای سه پسر : 1)علی عباس2)حسین3)درويشکه مرحوم علی عباس. حسین که در زمان خود جز بزرگان منطقه بودند و در ایل باجول به نیکی از آنها یاد می کنند و مرحوم درويش که مردی با خدا و مومن بود1)علی عباس دارای 2دختر و 6 پسر به نام های :1)علی محمد خان 2)علی نقی3) تقی4)حاتم5)لطیف6)رضا 2)حسین دارای 4 پسر به نام های :1)علی رضا 2)غلامرضا3)حمید رضا4)برخوردار3)درويش دارای یک پسر به نام
خوب قبل از اینکه بریم سراغ آموزش تار و شروع کار کردن یه کتاب آموزشی ،میخوام شما رو با این ساز و اجزاش آشنا کنم.تار از ساز های بسیار قدیمی ایرانی است،بنابر روایتی تار از حدود سال ۲۶۰ هجری در بین ساز های ایرانی و موسیقی ما وجود داشته و بعدها توسط صفی الدین ارموی و در 100 سال گذشته توسط اساتید کارکشته یی مثل روح الله خالقی و درويش خان و دیگر افراد به سمت تکامل رفته است.این ساز توسط بزرگانی همچون علی اکبر خان شهنازی،درويش خان،جلیل شهناز و استاد لطف
پایان تدوین پسرکشی» /فیلم محمدهادی کریمی در راه جشنواره فجر پسر كشی كه اوایل امسال در سكوت خبری تولید شده، درامی نه است كه شنیده می شود همچون سایر ساخته های كریمی مضمون خاص و توجه برانگیزی دارد و از جمله ویژگی های قابل توجه آن تركیب جذاب بازیگرانش است كه در آن بازیگران زنی متعلق به چند نسل گرد هم آمده اند.ژاله صامتی، آرمان درويش، بهاره كیان افشار، نسیم ادبی، فرخ نعمتی، گلوریا هاردی، صحرا اسدالهی، زینب قادری با حضور لیلا زارع و لیلا او
پیش بیا! پیش بیا! پیشتر ! تا که بگویم غم دل بیشتر دوستترت دارم از هرچه دوست ای تو به من از خود من خویشتر دوستتر از آن که بگویم چهقدر بیشتر از بیشتر از بیشتر داغ تو را از همه داراترم درد تو را از همه درويشتر هیچ نریزد بهجز از نام تو بر رگ من گر بزنی نیشتر فوت و فن عشق به شعرم ببخش تا نشود قافیه اندیشتر قیصر امین پور
بهت گفتم فصلش نیست، الان نه. ولی گوش ندادی. پريدي و ذوق کردی و گفتی وقت رقصیدنه. بهت گفتم اینکه میبینی طوفانه، بارون نیست که بری برقصی و آواز بخونی و دنیا خودشو توی چشمات محو کنه. گفتم بشین اصلاً حرف بزنیم، فکر کنیم، بعد با هم بریم. گفتی من میرم؛ چه با تو، چه بی تو. رفتی وسط طوفان به هوای ابر و باد و بارون. پشت سرت اومدم و نشستم وسط طوفان. گفتم رقصیدنت قشنگه اما الان فصلش نیست. گفتی با ابر و باد و بارونم میرقصم. هی رقصیدی و رقصیدی و رقصیدی. نشستم
تو نه دوری تا انتظارت کشم و نه نزدیکی تا دیدارت کنم و نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد و نه من، محروم از توام تا فراموشت کنم. تو در میانهی همه چیزی! زمستانت هرگز مرا نخواهد کشت خیالم میتواند هزاران هزار تابستان بیافریند. محمود درويش ترجمه: صالح بوعذار
مهار بیابان زابی و مقابله با ریز گردها همواره جز مسائل و مشکلات دسته اول حوزه ی محیط زیست در استان های غربی و همجوار عراق و ترکیه بوده است .این روزها کشور ترکیه با انجام فعالیت های بزرگ عمرانی در حوضه ی سد سازی و استیصال آب های فصلی از حقابه ی دجله و فرات به مراتب می کاهد .جدای از نگرش اقتصادی سد سازی برای ترکیه مسائل ی هم میتواند در این باره دخیل باشد این نگرش وجود دارد که ترکیه در دراز مدت از آب به عنوان یک ابزار ی در مناسبات خود است
سینمایی ( بی عنوان )
تهیه کننده و کارگردان:ارد درويش
مدیر فیلمبرداری : عباس عسگری
بازیگران : امین زندگانی . عباس غزالی . نگین معتضدی . مریم کاویانی . رضا رویگری و .
سال تولید :شهریور ۹۷
دوربین :red
* فیلم در مرحله پس تولید می باشد
بیا در این شب عید ولایت به لبها چون گل لبخند باشیم به کام تلخ خلق مردم یا علی گو چنان نقل و نبات و قند باشیم علیرضانجفی مرداد۹۹ خدار را شکر حیدر شد امامم علی شاه جهان شد من غلامم منم درويش مسکینی که شاهم علی داده به عشقش این مقامم علیرضانجفی مرداد۹۹
سلام خدا طلبید و یه بار خورد و اومدیم این سمتی. جای خوبی است الحمدالله و ملالی نیس جز دوری دوستان و رفقان و آشنایان و وابستگان و بستگان. هوا کمی تا قسمتی گرم و گاهی بارانی. این امر مزید برعلت است تا مجبور شویم گاهی چشمان خود را درويش کنیم. همه چیز به ارز خارجی بسیار گرانبها میباشد تنها چیز ارزان اون مایع زهرماری است که حتی از آب هم ارزانتر است و ما را در مقابل عمل انجام شده قرار میدهد. کلهم جای خوب و پاکیزه یست.
سعدی باب دوم در احسان یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای که چون زندگانی به سر میبرد؟ بدین دست و پای از کجا میخورد؟ در این بود درويش شوریده رنگ که شیری در آمد شغالی به چنگ شغال نگون بخت را شیر خورد بماند آنچه روباه از آن سیر خورد دگر روز باز اتفاق اوفتاد که روزی رسان قوت روزش بداد یقین، مرد را دیده بیننده کرد شد و تکیه بر آفریننده کرد کز این پس به کنجی نشینم چو مور که روزی نخوردند پیلان به زور زنخدان فرو برد چندی به جیب که بخش
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامۀ کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم عیب درويش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد، مصلحت آن است که مطلق نکنیم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم شاه اگر جرعۀ رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنیم خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم آسمان کشتی ارباب هنر میشکند تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق
شاهکاری رازآلود و نهانگرایانه و کمابیش پیچیده و دشوار و دیریاب که سخنورِ دل آگاه و درويش کیش، سنایی، آن را در 33 سالگی خویش، در 800 بیت سروده است و سفرِ دیگرسویانه اش را در آن بازنموده است. نازنینِ غزنین، در این سفرنامه ی مینوی، نخست از رده های جان سخن گفته است و در فرجام به جانِ خردمند یا جانِ سخنگوی رسیده است و آن را، در پیکره ی پیرمردی رخشان رخ و نغز که در دلِ تاریکی های تن و جهان پیکرینه می درخشیده است، دیده است: روز آخر به راه باریکی / دی
دراویش_گنابادی معروفترین سلسله در عصر حاضر هستند که میگویند به صلح، آرامش، امنیت و برابری باور و از خشونت و ت پرهیز دارند. دراویش نیز به ائمه و امامان شیعیان میرسد. به عقیده آنها برای رسیدن به حقیقت باید طریقت و شریعت همراه هم شوند. طی این طریق هم، بدون داشتن راهنما و مرشد امکانپذیر نیست. در حال حاضر نورعلی تابنده مرشد و پیر دراویش گنابادی است.پیروان نورعلی تابنده پنج روز در هفته در جلسههای صبحگاهی او شرکت میکنند و به سخنرا
درويش دریادلی(خبرگزاری آزادگان) هنگام رفتن است . از این جا ، از این دیار عاشقی و دلبری و ساده گی و پاکدلی ، می روم . دوشبنه و خجند را می گذارم ، این همه آدم های ناب ، این همه شهد و شکر و قند را می گذارم ، می روم . دلم در " اشت " می ماند . دلم در " پانقاز " و " ایسفره " ، در کوه و دره ، در راه ، در هر گوشۀ آن دشت می ماند . اما خودم نمی مانم ، می روم . از این جا رفتن ، برای من ، دشوار ِ دشوار است . آمدم ، در دور ترین روستاها ، با مردمم ، در خانه های شان ، در
عجب جمعی که دائم مفلصانند هـم از تـن هم از زبانند همیشه هجرتند این کولیان دهرکــه کسب روزی از رندی درآرند اگر چه ظاهری درويش دارندولیکن سیرتی پـر کینه دارند بــه ظاهر دوستند و چون روبــاهفغان زان روزی که دمبی در آرند زما خـورده نگیرید ای رفیقانکه خوبان تاج سر بر ما دارند غـرض درد دلی بود بهر آنــانکه خود را عقل کل میپندارند چه سود حسرت خوری خسرودرخـتانی را کــه ریـشه نـدارندخ.ک
درباره این سایت