نتایج جستجو برای عبارت :

به هم میرسیم؟

 وقتی توی شهر میرسیم به یه چهارراه میبینیم راه بسته شده ویه مسیر انحرافی برای عبور و مرور خودروها بازکردن و میگیم ای بابا ،خدا میدونه میخوان چکار کنن که دوباره راه مردم را بستن و.یه دفعه چشممون میخوره به یه تابلو زرد رنگ که شاید بیشتر آدمها نخوننش اما من میخونم
میدانی قصه چه بود ؟منهربار در تکراری ترین سریال دنیا برای تو از جان میگفتم وتو ،صدای مرا میشنیدی و به لبهایم چشم میدوختی .منعاشق تر از همیشه جان پرپر میکردمو باز هم تونگاه توو این بار عشقی که جان من و قلب تورا پیوند دادوباز به جای قشنگ این سریال میرسیم  و این بار. زمزمه ی اسم من الهام ؟الهام ؟ بیدارشو ساعت هفت شده!  دستنوشته های الی .eli.s98/09/19
باغ خدا منطقه زیبایی است که در نزدیکی لواسان بزرگ قرار داشته و با توجه به اینکه باغهای خودرو در دل کوه بوده و صاحبی ندارد به نام باغ خدا معروف گشته است. برای دسترسی به ان ابتدا می بایست از باغات باصفا و پرمیوه لواسان گذشت و پس از عبور از باغها به مسیر اصلی میرسیم که برای دسترسی به باغ خدا می بایست از دره و یا دامنه کوه ادامه مسیر داد که دره راحت تر است.در کل با حدود چهار الی پنج ساعت کوهپیمایی به این منطقه میرسیم.تعداد افراد شرکت کننده: یازده نف
گفت والا چه عرض کنم  با تحمل گشنگی حال فقرا و گرسنگان را درک میکنیم!بعدش زخم معده و سنگ کلیه و صفرا میگیریم پس حال بیماران را هم درک میکنیم!بعد در اثر گشنگی عصبی و پرخاشگر میشیم حال دیوانه ها را هم میفهمیم!بعدشم دم افطار اینقدر میخوریم كه به مرز تركیدن میرسیم و حال پول دارا رو هم درك میكنیم! ودر آخر موقع خواب از شدت زیاد خوردن نمیتونیم بخوابیم و تكون بخوریم كه حال باردارهارو هم درك میكنیم!
••| خب میرسیم به گرگینه ها؛ به نظر من خفن ترین موجودات ماورا گرگینه ها هستن.! نژاد های مختلفی دارن اما هیچکدومشون نمیتونن ضعیف باشن!! گرگینه یا گرگ دیس یا گرگ نما ها انسان هایی هستن که هنگام کامل شدن ماه به گرگ تبدیل میشن و هرکسی رو ببینن میکشنش و هیچ کنترلی روی خودشون ندارن؛ و این فقط زمان کامل بودن ماه اتفاق میوفته؛
اینستاگرام. پر زرق و برق. به نظرم خوش بودن و راضی بودن رو سختتر کرده. باور نمیکنم کسی بگه ازش استفاده میکنه ولی حتی یکبار هم رشک نبرده؛ به زندگی کسی به ثروتش به بچه های خوشگل به لباس های مدل به مدل به خونه زندگی هایی که هر روز نو و نوتر میشه، به تحصیلات به شغل به راحتی و بیکاری کسی، مهاجرها غبطه شب یلدا و نوروز و دورهمی ها و گوجه سبز بعدش رو میخورند و اونایی که تو وطنن حسرت زندگی مهاجرها. اکثر اینفلوئنسر ها علی رغم سن کمی که دارند ادعا میکنند این
همه ما فکر میکنیم وقتی از ایران بریم تمام مشکلات حل میشه و به خواسته هامون میرسیم. مثلا خود من تو ایران نوسانات اقتصادی، نرسیدن به سطوح اولیه رفاه از قبیل خونه و ماشین بهتر، نداشتن امید به اینده ی اجتماعی و آزادی و حتی نحوه رانندگی و . برام غیر قابل تحمل شده بود از طرفی 7 سال زحمت کشیده بودم و توی یکی از بهترین دانشگاه های ایران با رتبه های سه رقمی لیسانس و ارشد درس خوندم. بیزنس مرتبط با رشتم راه انداخته بودم، حتی شغل کارمندی هم (به قول خود
داشتم فکر می کردم مرز بین عشق و دوست داشتن و هوس و تخیل و وهم چیه؟ نمی دونم واقعا نمی دونم فقط اینو می دونم با این مرزبندی ها و غلط پنداشتن احساساتمون و ترس از بروز اونها به یک سنی میرسیم ک میبینیم بازم به اون معنای خاص عشق و دوست داشتن نرسیدیم عشق جز دوست داشتن افراد از ته قلب نیست به جز خوشحالی حقیقی در معیتشون نیست به جز خودت بودن در کنارشون نیست به جز احساس لذت بخش بودن اون لحظه تو زندگی نیست ما انسانها داریم حتی برای عشق وعلاقه هم قانون و ق
خواندن زندگینامه بزرگان ، در هر زمینه که شخص فعالیت دارد به شرطی که به هیچ وجه (به نظر بنده) تقلید صورت نگیرد و همینطور اگر مطالب را به صورت صحیح و منطقی و به دور از هیچ تعصبی تحلیل شود، میتواند بسیار مفید واقع شده و همینطور در مشخص کردن مسیر برای فرد ، میتواند مثمر ثمر واقع شود. اگر بخواهیم تنها و تنها یک وجه مشترک را در بین این افراد جستجو کنیم ، به سخت کوشی میرسیم. عاملی که بر همگان پر واضح است که کسانی که باعث تغییر دنیا بوده اند و یا ساده تر
سخنان ناب و آموزنده دل شما کاروانسرا نیست نگذارید دیگران وسط دل شما خستگی رابطه های قبلیشان را در کنند . . . جملات جالب آموزنده وابستگی یعنی میخواهمت چون مفیدی دلبستگی یعنی میخواهمت حتی اگر مفید نباشی . . . متن های آموزنده و زیبا سه چیز را نگه دار: گرسنگیت را سر سفره دیگران زبانت را در جمع و چشمت را در خانه دوست . . . جملات بزرگان با انواع متن های آموزنده متن های جالب و آموزنده دنیای عجیبی شده است برای دروغ هایمان خدا را قسم میخوریم و به حرف راست که
دیگه کم کم داریم به جایی میرسیم که ماسک رو به عنوان بخشی از لباسهامون قبول کردیم! انگار کلا باید باشه و اگه یادمون بره بزنیم فکر میکنیم یم! ولی واقعا با گرمای هوا و این همه لباس تنمون تحمل اینم خودش یه توان عجیبی میخواد! خدا کنه زودتر شه راحت بشیم.میگن واکسن کرونا ساخته شده توی آکسفورد امیدوارم زودتر به ایران ما هم برسه. البته من دیگه سعی کردم زندگیمو به صورت عادی پیش ببرم و ضمن اینکه بهداشت رو رعایت میکنم و جاهای شلوغم نمیرم اما استرس رو
حاج اقا ماندگاری:برای مسابقات والیبال و فوتبال ویدیوچک اومدهدقیق کنترل میکنند توپ این ور خط بوده یا اون ور خط.چرا کسی اونجا نمیگه که مقدس بازی در نیارید و سخت نگیرید،ولی وقتی به احکام دین میرسیم و مثلا به خانمی میگیم موهات بیرونه میگه مقدس بازی در نیاریدحجاب ریحانه بهشتی.
بچا هروقت تو کیفمو نگاه میکنن بخصوص زارك ك هربار کیف دست میگیرم باید توشو چك کنه و با یه خودکار یا مداد مواجه میشه،میگمشون ك آره این فانتزی از دوران متوسطه اول باهامه ك حس میکنم هروقت میخام برم بیرون ازم امضا میخان و شاید طرف خودکار و مداد نداشته باشه و موئم خودکار مخصوص خودمو درآرم،تو ذهنم از خودم چ شخص معروف و مشهوری ساختم خدا داند! خب دغدغه تولد زارك هم تموم شد و میرسیم ب مراسم عقد کیمیا ك انشاالله یه ماه دگه شر کیمیا هم کم میشه،چند روز پیش
مکانهای تفریحی اصفهان مثلث طلایی مراکز تفریحی گردشگری اصفهان ۱-اولین مرکز گردشگری شهر اصفهان را به جرات میتوان کوه صفه در جنوب شهر زیبای اصفهان دانست که شامل فضای سر سبزبا امکانات رفاهی و تله کابین زیبا و مراکز تفریحی همچون بولینگ صفه و بیلیارد و شهر بازی صفه اصفهان نام برد پس از سوار شدن تله کابین و گذشتن از روی جنگل و فضاهای دلنشین و تماشای مناظر جذاب به بام صفه یا همان بام اصفهان میرسیم مکانی دنج و زیبا که کل شهر اصفهان را میتوان به نظاره
1-عددهای اعشاری نمایشی از عددهای کسری یا مخلوط هستند که مخرجشان 10 یا 100 یا … میباشد.2-برای تبدیل کسر به اعشار دو راه داریم:الف) مخرج را به 10 یا 100 یا 1000 یا … برسانیم.ب) صورت را بر مخرج تقسیم میکنیم.3-برای خواندن عدد اعشاری ابتدا قسمت عدد صحیح را میخوانیم، بعد قسمت اعشاری را میخوانیم و بعد آخرین مرتبه اعشاری را میخوانیم.مثلاً اگر سه رقم اعشار داشته باشیم، میگوییم هزارم.4-اگر یکان عدد صحیح صفر بود، بعد از خواندن قسمت عدد صحیح میگوییم: عدد صحیح و»م
  حرف دل خود را بزنیداز اینکه بخواهیم به طور کامل درمورد آرزوهای خود صحبت کنیم قدری می ترسیم اما اگر بتوانیم بخش های پنهان وجود خود را به رسمیت بشناسیم به این رهایی میرسیم و احساس خوشی، زنده بودن و آزادی خواهیم کرد باخودتان صادق باشید. کدام بخش از خود واقعی تان را پنهان کرده اید؟ از بیان و اقرار به کدام یک از امیالتان خجالت زده اید؟ بیایید با آن روبه رو شوید ، خود واقعی تان مربوط به چه چیزی است که پنهانش می کنید؟ یا شاید رویاهایتان را سرکوب م
 
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سرشکسته پناه آورد ؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله بهم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد .
                                                                     ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
                                                                                                  فروغ فرخزاد
         
روز شنبه  متعلق به  تو افریده  خدا هست که باید عالی و به  لطف حق شروع کنیشادی رو خودت می افرینیحال خوبهمه چی و همه چیزیارت  مشهد قسمت نشدپس باید خود سازی بیشترحال بهتر پیشرفت بیشتربه عبارتی جنگ جنگ  تا پیروزیامروز واقعا عالی شروع کردممیدونی چرا چون باعث خنده مامان و مامان بزرگ شدمو اما اصل مطلب میرسیم به  باباامروز مرد نیستم اگه  بابا رو خوشحال نکنممرد که نیستم یعنی دختر خوبی نیستمخدایا شکرت بابت مهر و محبتتب خاطر لطفی که  بهم میکنیمیخوا
مقدمه. خیلی وقتا جداییها ناگزیره نرسیدنهای آدمیزادی پر از حسرته گاه بدون‌ یک روز آشنایی بین دو آدم احساسی آنچنان قوی بوجود میاد که انگاری زندگی بی هم یعنی مرگ ، یعنی آغاز عشق شروع وابستگی و اگر درست یا غلط راه به جدایی رسید چه باید کرد؟ گاه به نتیجه میرسیم جدایی بهتره و جدا شدن را آغاز‌ میکنیم دلتنگیهای در پسِ این دوری تحملش سخت‌تر است همراه با غروری که توان ابراز دلتنگی را از انسان‌ میگیرد گاه رابطه به با هم بودنهای واقعی نمیرسد یعنی
بعض وقتا یه جاهای از زندگیمون مث آدمایی میشیم ک یه میوه ای رو دوس دارن پای درختشم میرن ولی از میوش نمیتونن بخورن حکایت خیلیامونه کسایی رو تو زندگیامون دوس داریم ک یه روزی آرزومون بودن ولی الان به نزدیک ترین جایه ممکن بهشون میرسیم و نمیتونیم . کاشکی بعضی از ما آدما یه جاهایی از زندگیمون بعضی اشتباهات رو . کاشکی کاشکی کاشکی اصلا لعنت به هرچی کاش و ای کاشه . لعنت به هرچی اشتباهه ک آدمارو از هم دور میکنه لعنت به هرکی ک باعث جدا شدن دو نفر از
خوب  چند روز دیگه به پایان ماه پرفیض رمضان نمانده ودرادامه مبحث آش ها سری به همسایه شمالی استان همدان، یعنی استان زنجان مزنیم تا ببینیم مردم این خطه آن را چطور آماده وطبخ می کنند .حالا میرسیم به دستور شماره دو، آش ترش آنهم آش رشته ترش زنجانی که درادامه به آن می پردازیم .
نمیدونم به خاطر اینکه تعدادمون کمه یا چون روابط گسترده ای نداریم یا چون روابط خیلی ظاهری و سطحی با فامیل داریم به خاطر تمام اتفاقاتی که افتاده یا هر دلیل دیگه ای به همین با هم بودن 4 نفرمون دلم خوش بود و هر جور بود سعی میکردم به هر ترفندی حفظش کنماما حالا. فک کنم منم خسته شدم و طاقتم برای حفظش کم شده خیلی ناراحتم.هم ناراحت از اینکه حتی منم اینجوری شدم. و هم خب نمیدونم نمیتونم دیگه تحمل کنمو شاید خیلی بیشتر میترسمنمیدونم حس خیلی بد
سلام مولا
هر سال محرم که میشه وقتی میرسیم به تاسوعا و عاشورا متوجه قلب داغدارتون میشم
متوجه کم کاری های خودم
همش به خودم میگم چرا باید مولا تنها باشه 
چرا من اونقدری که باید تلاش نکردم تا الان همنوا با شما عزاداری کنم
اینکه من داغونم و لایق نیستم توش حرفی نیست 
ولی تمام فکرم اینه نکنه بقیه هم مثل من باشن 
مولا تو این شبا یاوری داری کنارت باشه 
کسی که پا به پاتون گریه کنه
پا به پاتون ناله بزنه
کسی که حواسش بهتون باشه 
حواسش باشه یه لیوان آب دست
بعضی لحظات توی زندگی آدم هست که میتونه برای همیشه توی زندگیش حک بشه. بخش های خوبش همیشه فرحبخش محسوب میشه تا جایی که حتی بعد از گذشت سالها مثلا بیست سال، ذکر و یادآوریش آرامش و لبخند بهمراه داره. حس آرامش، حس خوشبختی، حس رضایت. اینا چیز کمی نیست؛ مگه آدم از زندگی چیز دیگه ای هم می خواد؟امشب حس کوهنوردی رو دارم که بیست متر با قله فاصله داره، سوز سرما تمام توانش رو گرفته، احساس میکنه انگشتای دستش، پاهاش دیگه خودمختار شدن، توی ذهنش هیچ چیزی نی
خب عشقم مقدماتش از این قراره که:اول باید ببوسیمباید اولی رو انجام بدیباید منم عشقمو ببوسمحالا میرسیم به برنامه نویسی:اولین چیز باید یه باور عمیق از کار کرد کامپیوتر داشته باشیباید ریاضیات خوبی داشته باشی که مطمعنم عشقم تو همه درسا حرف ندارهباید الگوریتم کار کنیباید از یادگیری خسته نشی که من عشقمو میشناسم عاشق یادگیریهمشکلاتت رو به یه کسی که بلده بگو مثلا من تقریبا تمام آخر هفته ها میامانگلیسیت رو قوی کن البته برای عشقم که ترجمه میکرده کا
خوب درادامه مبحث آش ها سری به استان شمالی یعنی استان مازندران می زنیم تا ببینیم مردم این خطه آن را چطور آماده وطبخ می کنند .میشه گفت این آش خوشمزه غالباً در فصل بهار خورده می‌شود. در گذشته مردم فصل زمستان کمتر از منازل بیرون می‌آمدند و از مواد مصرفی انرژی‌زا به دلیل سرما بیشتر استفاده می‌کردند که به قولی صفرا و زردآب بدن‌شان از بین برود، خصوصاً در استان‌های همدان، لرستان و مرکزی با کمی اختلاف این آش را تهیه می‌کنند. حالا میرسیم به دست
احساس میکنم دارم روزها و ساعت ها رو از دست میدم . دلم میخواد یه کارایی انجام بدم اما وقت نمیکنم یا گاهی تنبلی میکنم ، یه وقتایی خیلی خسته میرسم خونه و تا کارای روتین رو انجام میدم، وقت خوابه.هی تو ذهنم برنامه میریزم که حتما هرروز  مدیتیشن کنم یا حداقل یه دعای کوچیک، یه حرکت در راستای مسیر معنوی انجام بدم ، اما سرکار که انقد شلوغم به چیز دیگه ای وقت نمیرسه ؛ وقتی هم که باهمسرجان میرسیم خونه یکم درس می خونیم یکم کارای خونه رو با هم انجام میدیم دی
اولین کسی که اسمش رو تو مهد یاد گرفتی، آوا بود. یه دختر ناز و آروم. احساس میکنم یه دختر خیلی فهمیده و باادب ازش درمیاد وقتی بزرگ بشه. درسا دومین اسم بود. درسا چندسال از تو بزرگتره. چندبار ازم خواست که تو رو روی تاب بزارم تا اون هلت بده. معمولا منو مامان ثمین و مامان النا با هم میرسیم مهد. هر سه تاتون هم تا حداقل نیم ساعت - چهل دقیقه رو باید تو مهد بازی کنید. وقتی نحوه رفتارت با النا و ثمین رو میدیدم یه کم نگران شدم. از اینکه ترجیح میدی در کنارشون باز
امروز از صبح به فکر ناهار فردا بودم چون فردا با خانم کوچولو میریم باشگاه و ساعت یک ونیم میرسیم خانه که حتما باید ناهار حاضر باشه. برا شام امشب قرمه‌سبزی درست کردم، هویج پختم برا حلوا، بادمجان پوست کندم برا ناهار فردا، سر ظهر جوری خوابم میومد که توان نداشتم ببینم بچه ها چیکار میکنن! در یه چرت خیلی مزه داری بودم، دیگه ساعت سه دیدم بچه‌ها شاکی شدن پاشدم یه لیموشیرین دادم خوردن، خونه رو جمع و جور کردم. یه جارو برقی درست درمان کشیدم، خانه جوری ک
"او تصمیم‌گرفته بود،پل میان زندگی و مرگ را سفر کند و آن را برای دیگران بازگو نماید"واقعیت این است که باید این جملات بار کلیشه ای ،شعاری و تراژیک به خواننده منتقل کند اما به شدت دلنشین است . کتابی که من در پایان صفحه ی چهارم ،مطمئن شدم که خواستنی و خواندنی است . به نظر می رسد در لحظه لحظه ی زندگی با راوی(میچ) و شخصیت اصلی(مربی موری)با مرگ دمخور هستیم که ناامیدکننده است، اما مرگ روایت می شود تا خوب زندگی کردن را بیاموزیم.در عین تکرار مکرر مرگ، به ل

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها