نتایج جستجو برای عبارت :

هر که درکش بیش دردش بیشتر

دل کندن سخت است. آدم تا جوان تر است راحت فراموش می کند. یا شاید دردش می رود ته مه ها و بعدتر رسوب می کند توی قلب و اینها. خلاصه اینکه سن که بالا می رود آدم بيشتر دردش می گیرد انگار. هفت سال شده که مرده ای. اما هنوز چیزی هست که من را یاد تو بیندازد. یک نوشته. یک خاطره. یک عکس. آه پسر. مردن چقدر دردسر داره!چقد مزخرف می نویسم. 
به نام مهربانترینزهی سعادت که هیچ و هیچ جانداری پیدا نشد تا به ندای "هل من ناصر"  من جوابی آشنا بده و حرف بزنه. بجز عمو عباس عزیزم !!!!من ازتون عمو جان متشکر و سپاسگزارم . . .سال 92 آمد و من بزرگ شدم. منیره 29 ساله شد!!! اما در سکوت و خاموشی . . .بزرگ شدم چون این اولین تولد در عمرم هست که چنین ساکت و خاموش آمد و رفتالبته اجازه ! نه یه اتفاق خوب بود. لاله ی عزیزم بعد از سه سال اومده بود و من با خواهرجونم و لاله رفتیم ناهار رستوران احسان . خب من دلم درد می کرد و
می شد کمی محکم شوم تا خانه بودن رادر چشم های یک پرستو لانه بودن رااما پس از تو یک کلید خورده در قفلمسخت است درکش کن کمی دندانه بودن رایک روز بی تو.هفتصد و پنجاه سالم شدرستم منم که زنده کرد افسانه بودن رادور تنم هی می‌تند این زندگی تار استدر پیله تمرین می‌کنم  پروانه بودن راتا مزه ی غم را بفهمم عشق یاری کردتصمیم دارم پر کنم پیمانه بودن رااز چشم های تر دلم خون است حالا کهدارم  تظاهر می‌کنم بی شانه بودن راهر عابری می آمد و از پیش من می‌رفتاین
 حسین بيشتر از آب، تشنه‌ لبیك بود، افسوس كه به جای افكارش زخم‌های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.»   دکتر شریعتی بار دیگر ماه محرم از راه رسید و شور حسینی در بین مردم کشورمان به وفور خواهیم دید.اما شعور حسینی افسوس که یا نمیبینیم یا به ندرت می شود دید.از امام حسین چه درسی گرفتیم ؟؟ اصلا درسی گرفته ایم؟ چه پیامی از عاشورا گرفتیم ؟ اصلا پیامی گرفته ایم؟بزرگترین درد امام حسین را تشنگی اش معرفی کردند اما افسوس که بزرگت
شب آخر مهر ماه هوا بدجوری بارونیه با هر آسمون قرمبه انگار خونه می لرزه مهر همه ی بغضش رو گذاشت واسه شب آخر بدجوری دلش پره از آدما داره سبک میشه منم این جام تنهام پیش خودمم دارم به درد دلاش گوش می دمفکر نکنم شنونده ای به غیر از من داشته باشه آخه من بهتر می تونم درکش کنم .#سایه_من#تنهایی#مهر_من#عشق_تو 
زندگی در اعماق امن است. اما زیبا نیست ماهی هایی که در اعماقند صید نمی شوند اما. طلوع خورشید را نمی بینند کشتی ها را نمی بینند اسبی را که اکنون پا در دریا گذاشت. آن را هم نخواهند دید بله، زندگی در اعماق غم انگیز است. _ رسول یونان خیلی به دلم نشست امیدوارم شما هم درکش کرده باشین.
آدم باید یک دوست خوب داشته باشد همین حوالی هم نشد کمی دورتر کمی هم نشد، خیلی دورتر فرسخ ها دورتر آنقدر که هر چه چشم ریز کنی نبینی اش اما باید باشد، دوست خوبی که تمام توست مهم ترین داشته ی آدم های تنها دوستی که وقتی می افتی به موقع دستت را می گیرد پ.ن: هر که خنده ش بيش دردش بيشتر
یادتونه دیشب گفتم که نمیخوام شبیه اون معلمم بشم ؟ ولی حالا که فکر میکنم هر چه قدر تلخ یا سخت بعدش میشه خاطره ! مثل الانم که دیگه قرار نیست اون کلاس زبان رو تجربه کنم ! شاید دلم تنگ بشه ، شایدم نه .شاید دلم تنگ بشه برای این شب امتحانا و دمنوش ها و چایی های یهویی مامان. شاید . ولی فکر نکنم دلم تنگ شه برای امتحان تاریخی که از کل 110 تا سوال فقط دوتا سوال رو کامل بلدم : اهداف اصلی انقلاب و تاریخ فوت امام به نظرم بازم کافیه نه ؟ به نظرم ولی این تقصیر م
نگاهش کردم.وقتی میگفت همه ی آینه های رو یه جوری تنظیم کرده بودم که از همه طرف اونو ببینم. هجده مهر نود و سه.همون جمعه که فهمیدم دروغههمه چیز دروغه.و میگفتم شیب بی رحم و اشک میچدم از چشمام.از اینکه کاش نمیگذشتم که ازم نگذرید تا همیشه دردش بمونه براتون.برات.تا جرات نکنی هیچوقت تو چشمام نگاه کنی.
و بالاخره واکسن هجده ماهگی پاس شد و تمامممممممم. دو روز و نیم به شدت اذیت بود و پاش درد داشت و تب هم کرد. اما دیروز عصر ساعت 7 به بعد به طرز معجزه آسایی حالش خوب شد و بدو و بدو می کرد. بعنی انگار یه دفعه دردش از بین رفت و انقدر هیجان داشت که دائم می دویید و ذوق می کرد و از شدت ذوقشش شبم خوابش نمی برد!!! خدا رو شکر این استرس شش ماهه من تموم شد و بالاخره این پروژه داون شددیروز به سرم زد تغییراتی توی دکوراسیون خونه ایجاد کنیم. خیلی اذیت شدیم و کمرمون به ف
الان که دارم اینو مینویسم خیلی دلم تنگهبخدا خیلی سختهخیلی سخته عاشق باشی ازش دور باشی یادته میگفتی وقتی بهم فک میکنی قلبت درد میگیرهکاش بهم میگفتی چجوری آروم میشه دردش
 مامان زنگ زده و بی مقدمه میگه:چرا ناراحتی؟ غصه ی چی رو داری؟و من در حالیکه اشک هامو قورت میدم میگمچه ناراحتی دارم آخه مادر من؟!تو از حال خودت بگو و اون از دردها و غم هاش میگهو من سعی میکنم صدام گرفته و غم آلود نباشه حین دلداری دادنش. امشب برای اولین بار تو زندگی ش ازم عذر خواست که به خاطر مشکل فراموشی ش یادش میره هر شب بهم زنگ بزنه.  
همیشه بهم میگه من دیگه نمیتونم و من دیگه نیستم منو از چی میترسونه؟کی بوده که این بار دومش باشه؟ درکش نمیکنم فقط حس میکنم زمان ارزشمندهنباید سرش ریسک کرد. فقط علاقه حرف نمیزنه استقلال.آرامشزمانسن.موقعیت جغرافیاییموقعیت اجتماعی.سختی کار.امکان پیشرفتزمان لازم. حقیقتا اگر بخوام مهارتی هم کسب کنم شاید وقتش الانه در کنار طراحی کردنمکه میتونم با تمرین سطحم رو ارتقاء بدم
بر باد رفته داستانی است به قلم مارگارت میچل ، نویسنده زن آمریکایی . او به خاطر نوشتن این رمان بسیار زیبا ، در سال 1937 برنده جایزه ادبی پولیترز شد . این کتاب توسط حسن شهباز به فارسی ترجمه شد است . خلاصه داستان داستان دختری است که در تمام داستان به دنبال عشقی می گردد که همواره در کنارش بوده ولی او قادر به درکش نبوده است . او سه بار ازدواج می کند . تجارت بر پا می کند اما همواره دلش پیش اشلی می باشد .
دوستان کتاب خوان من سلام. امیدوارم با کتاب زندگیتون رو عوض کنین. خیلی ممنون میشم که درباره کتاب هایی که میزاریم یا وبلاگمون نظر بدین. نظرتون خیلی برامون مهمه یادتون نره که حتما نباید کتاب را لمس کرد تا بشه درکش کرد"میتونین کتاب های الکترونیکی را با علاقه بيشتری بخونین" خیلی ممنون از همراهیتون.نظر بدین منتظرتونم باتشکر:گروه نویسندگان کوچک
بخشیدن خوبه.اما اگر با آدم کاری کنند ک هرچی ازش میڱدره و کهنه تر میشه دردش بيشتر میشه زخمش عمیق تر میشه.تا میای ببخشی دوباره میبینی کاری ک باهات کردن هنوزم ک هنوزه با اینکه سالها هم ازش میڱدره ولی توی زندگیت دخیله و داره داغونت میکنه چجوری ببخشیمچجوری ببخشیم اون بی معرفتی رو ک جوری زخم زده و نمک پاشیده ک کاری تر از این حرفاست عمق زخمش.بعضیا رو بعضی کاراشون رو نمی تونم ببخشم . .پ.ن حتی این شبهای قدر
شب به تندی فرا رسید و احساسات را شدت بخشید تاریکی همه جا را فرا گرفت و تخیلات و اوهام را بیدار ساخت. احساسات به آرامی از هر مقاومتی در برابر نت هایی که من نگاشتم ناتوان شدند در برابر نغمه ی شبانه ای که من ساخـته ام. شب آرام آرام افراشته می شود، این است جلال و شکوه. درکش کن، حسش کن، بیمناک و لطیف. صورتت را از نور پر زرق و برق روز برگیر افکارت را از این نور سرد احساس ناشدنی برگیر و به نغمه ی شبانه ام گوش ده.
میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند.وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند.وی پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمین خود دستور
یه وقتی ایرسهِ آدم دلش ایخهِ که تی نا بوفقط بو دیره ایی مردم که گوشش خو وَ هر جا بوزمون زِر خرده وابیدهِ هَمِی چی منفعت خواهیوفا هم کیمیا وابی تُفِ ایی کار دنیا بوبیا بارون نیا بارون چه فرقی داره سی ایی دلکه باید بُی غم و دردش همیشهِ ری وَ صحرا بوهمش چش انتظارُم تا بیایِ محرمِ دردیمثِ دالوی پیری کهِ تِیَش هم سمت درتا بووَ هر جا تا تِیم کارایکنهِ غم سر دو پا یایهنیابو تا ببینم درد ایی دل هم مداوا بوسرگشته#سهراب_عرب_زاده
آدم ها با هم فرق دارند. یکی هوای زندگی اش که ابری می شود به کنج اتاقش پناه می برد. درمان دردش تنهایی است و سکوت و زمان.دیگری اما دورش را شلوغ می کند.می گوید و می خندد آنقدر که صدای غمش در همهمه و شلوغی گم شود.نه که بی خیال باشد، نه.فقط راه آرامش آدم ها با هم فرق دارد! یکی دوست داشتنش را فریاد می زند .دلتنگی اش را بروز می دهد. از ترس از دست دادن حرف می زند. دیگری اما حتی از عمیق ترین احساساتش به سختی حرفی به میان می آورد.دلتنگی امانش را
من همه نیازم تو همه ناز من دل دادم ،دل دادن از جون دادن هم سخت تره باید درکش کرد تا فهمید ،ولی همه نازی ،من بمیرم دل قشنگت به رحم میاد زیبا،گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید ،ولی سر نیومد،دریابم دیوونه من یه عشقی یه عشق مانا تو مالک قلبمی ترک منزل نکن که خونه دل بی تو نداره رنگ و رویی زندگیم هر از گاهی فقط گاهی نگاهی .عشق بی اعتناییش غرورشم قشنگه اصلا عشق یعنی زیبایی راست میگن عاشق کوره من این کوری رو دوست دارم .عاشقانه من برای تو زیباترین حس دنی
صبور باش که همه چیز ثابت میشه،جمله ای تکراری اما من مقداری تجربه و درکش کردم . زمان و مکان نشونت میدن. سقفی به بلندی اسمون و کفی مثل زمین قسم به سقف بلندت و زمین. قسم به منی (بودن من)من و تویی تو خدا. امشب بعد 2تا 3 سال که تابستون تو حیاط نخوابیدم شب دومی هست که بیرون خوابیدم جای همگیتون خالی. تو این شب دومی یاد اون روزایی افتادم که با اسمون اروم میشدم و بفکر مطالعه درباره ی اسمون و ستاره ها و نجوم شدم تا یه شب که میخواستم برم دانشگاه و دلتنگ دلتنگ
این روزها حالم خوش نیست. قرنطینه وتنهایی داره مریضم میکنه. من واقعا تنهام. وحید که اربار میره تهران حداقل یه هفته تا 2 هفته نیست. و من توی این مدت جز 2 بار خرید رفتن با هیچ آدمی هم کلام نشدم و این لعنتی داره دیونم میکنه. من بیزارم از تنهایی. حالا اینا به کنار، چرا انقد خاطرات کودکیم یادم میاد؟ چرا اون کتک ها تحقیرهای مامانم دست از سرم بر نمیدارن؟ دازه میشه 27 ساله م. یعنی هرچند وقت یه بار باید یادم بیاد و اشکمو در بیارن؟ انگار هرچی سنم میره بالا در
ساینا داره بزرگ میشه - قدش بلند تر و اندامش کشیده تر شده و البته کمی هم لاغر شده خیلی مسائل رو حالا درک میکنه معنی خستگی رو میفهمه و ناراحتی و عصبانیت واسش مفهوم پیدا کرده عشق و دوست داشتن رو کاملا احساس میکنه و به جرات میتونم بگم درکش میکنه دیگه کمتر بازی میکنه و البته با شرایط کرونا هم بازی هم نداره و بيشتر تمایل داره فیلم ببینه و این باعث شده دایره لغاتش سریعا وسعت پیدا کنه. ساینا داره بزرگ میشه و احساس و نیاز و خواسته هاش رو واضح میتونه
سلام آرزو 
بعد چندین مدت یه روز دلو به دریا زدم و خواستم فقط صداتو بشنوم که  
بازم حقم نبود این رفتارت .
الان فقط اومدم تا یادی کنم از زخمهای قلبم 
و بهت سال ۱۳۹۷ رو تبریک بگم . یادته برای عید رفتی و سخت ترین روز گارو تو عید نوروز ۹۲ واسم رقم زدی که هنوزم دردش منو عذاب میده 
الانم تو این ایام بازم مث قدیما یاد تو و اون افتادم . خواستم بهت تبریک بگم گرچه من واست فراموووووووش شدم . 
نامردی خیانت و هدیه های توست که هر سال لمس میکنمش . 
 
 
نمیدونم دیگران چی فکر میکنند. چه حسی دارند و من رو چطور و چه جور فرض می کنند گاهی از خودم از صدام و شخصیتم متنفر میشم انقدر که وصفش غیرقابل توصیف می شود. گاهی از شاغل بودن متنفر میشوم به ناگاه دلتنگ و پشیمان از این تنفر کوتاه من همسرم فرزندم و تمام اطرافیانم را دوست دارم خوشحالم که خوشبختم خوشبخت. به همان معنی که درکش برای من لذت بخش است و لذت بخش. من به دوستی هایی که از اندرونش بوی تعفن می دهد و شیک و تمیز یکراست میرود سر مقصود خودش متنفرم
دندونی که درد میکنه رو باید کشید؟اگه باید کشید چرا من ترجیح دادم دردش رو سال ها تحمل کنم ولی نگهش دارم؟
ولی دیگه کافیه, منم میخوام مثل بقیه بدون درد زنگی کنم:)
I never want to see you unhappyI thought you'd want the same for meGoodbye, my almost loverGoodbye, my hopeless dream
So long, my luckless romance
.
So now you're gone and I'm hauntedAnd I bet you are just fineDid I make it that easyTo walk right in and out of my life? 
چه خوش یاری رها کردیم و رفتیم دل از کویش جــــدا کردیم و رفتیم به رفتن دیــــده از او برگرفتیم خطا بود و خطا کردیم و رفتیم پر از مهر و وفــــا بود و گذشتیم به پایش جان فدا کردیم و رفتیم چو آبادش نمودیــم از سر لطف به دل مهــرش ادا کردیم رفتیم نهـــالی از جـــدایی آب دادیم دل خود ما جدا کردیم و رفتیم چه کس از خانه خود رو بتابد جفا دید و جفا کردیم و رفتیم اگر داروی دردش مـــا نبودیم کجا دردی دوا کردیم و رفتیم بیابان تا بیابان خـار در خـار توکل بر
تغییر دنیا یا تفییر نگاه؟ می گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت . برای مداوای چشم دردش انواع قرص ها و آمپول ها را به خود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده می بیند. وی به راهب مراجعه می کند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد می کند که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند.
بارها تیزر قسمتی از فیلم مالنا رو دیده بودم که زن ها اونو میزنن و موهاش قیچی میکنن همیشه قلبم درد میومد از دیدن این صحنه درد نگاه مالنا رو، جوزپه تورناتوره خیلی خوب به تصویر کشیده بود نمیدونم ذهنیت و حال الانم و چجوری باید بگم اونجایی که بهش تعرض شد، دردش، منو یاد فیلم انتقام جو انداخت، اونجایی که همه علیه اسکات ادکینز شده بودن اون لحظه ای که یه نفر و از بالا انداخت پایین و کشت و دنیاش عوض شد دیگه کشت و کشت و کشت تنهاییش درد داشت نمیگم دقیقا ع

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

یادداشت های یک غریبه