ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم. از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم!! آیا تو میپذیرى ، عشق خدائیم را ؟ تا این که بر نتابى ، دیگر جدائیم را؟!! آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا!! باید که خلوتى با ، افکار خود نمایم اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم!! ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد تنها براى یک شب ، از پیش او سفر کرد!! وقتى که آمدش باز ، تا این که گوید آرى داستانک / قاطرت را چند می فروشی ؟
یدالله گودرزی / پاییزانه
الهام ملک محمدی / یک نفر بی آنکه باشد
، ,آب ,گفتا ,روان ,ماهى ,ماهی ,آب روان ,، تا ,این که ,تا این ,به آب
درباره این سایت