نتایج جستجو برای عبارت :

اتش است این بانگ نای ونیست باد

وقت دیدار یار آمد وگوش ، گر محّی علی الصلاه شده است مژده رستگاری از سویش ، بانگ حی علی الفلاح شده است لطف معشوق تا ابد جاری است ، حیف قدرش ولی نمیدانیم ربنا آتنا عذاب النار ، که دل عاشقان سیاه شده است جمع عشاق در اقامه عشق ، خلق یک اتحاد پا برجاست کوری چشم کفر هر عاشق ، خود به تنهایی یک سپاه شده است بانگ الله اکبر است اگر ، هر کجا هست عجلو داریم داده مارا نشان امامی که در دل جنگ ، بی سلاح شده است در زمانی که عشق بی معناست ، سرنوشت زمانه تاریکی است
بانگ رسای حکیم فردوسی در گذرگاه تاریخ
آشکارا نهان کنم تا چند؟دوست می‌دارمت به بانگ بلنددلم از جان خویش دست بشستبعد از آن دیده بر رخ تو فکندعاشقان تو نیک معذورندزان که نبود کسی تو را ماننددیده‌ای کو رخ تو دیده بودبه خیال تو کی شود خرسند؟روی بنما، نظر تو باز مگیراز من مستمند زار نژندبر تن ما تو حاکمی، ای دوستخواه راحت رسان و خواه گزندای ملامت کنان مرا در عشقگوش می‌نشنود ازینسان پندگرچه من دور مانده‌ام ز برتبا خیال تو کرده‌ام پیوندآن چنان در دلی، که پندارمناظرم در تو دایم، ای
دربارهی مه بانگ اطالعات بیشتری جمعآوری و دربارهی پیدایش اجرام آسمانی با هم گفت و گو کنید :نظریه مه بانگ، که مدل کیهانشناسی پذیرفته شده جهان است از کهنترین دوران شناخته شده و همواره در حال تکامل است. اين نظریه بیان میکند که گیتی از یک وضعیت بسیار متراکم نخستین آغاز شده و درگذر زمان انبساط یافتهاست. براساس اندازهگیریهای جدید، پیدایش گیتی ، تقریبا 8/31 میلیارد سال پیش رخ داده است . پس بنابراين سن گیتی 8/31 میلیارد سال تخمین زده میشود پس از انبسا
بانگ آزادیاين بانگ آزادی ست، کز خاوران خیزد فریاد انسان‌هاست، کزناي جان خیزد اعلام توفان‌هاست، کز هر کران خیزد آتشفشان قهر ملت‌های در بند است حبل‌المتین توده‌های آرزومند است الله‌اکبر، خمینی رهبر دشمن بداند ما موج خروشانیم زاییده بحریم، فرزند توفانیم در سنگر اسلام، بگذشته از جانیم بازو به بازو، صف به صف، ما آهنین چنگیم سنگر به سنگر، جان به کف آماده جنگیم تخت شهنشاهان، شد سرنگون از ما بخت تبهکاران، شد واژگون از ما دامان آزادی، شد لال
چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی نی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنی چشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف را چونک بخفت بر زرش دست دراز می‌کنی. عاشق بی‌گناه را بهر ثواب می‌کشی بر سر گور کشتگان بانگ نماز می‌کنی مولوی کید پلورالیزم فرهنگی شهید یهود
شیر اندر آتش و در خشم و شوردید کان خرگوش می‌آید ز دورمی‌دود بی‌دهشت و گستاخ اوخشمگین و تند و تیز و ترش‌روکز شکسته آمدن تهمت بودوز دلیری دفع هر ریبت بودچون رسید او پیشتر نزدیک صفبانگ بر زد شیرهای ای ناخلفمن که پیلان را ز هم بدریده‌اممن که گوش شیر نر مالیده‌امنیم خرگوشی که باشد که چنینامر ما را افکند او بر زمینترک خواب غفلت خرگوش کنغرهٔ اين شیر ای خرگوش کن مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول
دست ها آیینه ی تنهایی اند مردمان بیگانه از زیبایی اند کوچه از پرواز مشتاقان تهی ست آتشی در جان هر سرو سهی ست همچو روح باد و باران بی شکیب ما همه دردیم و جویای طبیب تشنه ی آبیم و یک آواز خوش طالب یک همدم و یک ساز خوش می رسد آوای جان از سوی آب خوش نسیم از کوی ملک آفتاب بانگ دشت و هرم گرمای جنوب مژدگانی از سحر دارد غروب زخم ها واکرده سر چون ناي نی شعله می جوشد پی از بنیان دی تا نسوزد آتش نا محرمان عشق را پنهان کنیم در عمق جان ع.
بانگ زدم نیم شبان کیست در اين خانه دل گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل گفت که اين خانه دل پر همه نقشست چرا گفتم اين عکس تو است ای رخ تو رشک چگل گفت که اين نقش دگر چیست پر از خون جگر گفتم اين نقش من خسته دل و پای به گل بستم من گردن جان بردم پیشش به نشان مجرم عشق است مکن مجرم خود را تو بحل داد سر رشته به من رشته پرفتنه و فن گفت بکش تا بکشم هم بکش و هم مگسل تافت از آن خرگه جان صورت ترکم به از آن دست ببردم سوی او دست مرا زد که بهل گفتم تو همچو فلان ترش شد
اول صبح لبت هست عسل یعنی چه؟ تن من پیش تو فهمید بغل یعنی چه! از دل گنبد تو بانگ اذان می آید تو بگو حی علی خیر عمل یعنی چه؟ می گدازی و تنت بر بدنم می بارد علت زله هایی و گسل یعنی چه؟ می دهی بوسه پس از بوسه پس از بوسه چه خوب به من آموخته ای رد و بدل یعنی چیه؟ وقتی از گرمی آغوش تو برمی خیزم تازه می فهمم که روز ازل یعنی چه من و تو دست و ترنجیم که تعبیر کنیم معنی هر غزل از شیخ اجل یعنی چه شعرها رو به افولند و درون مایه ی تو پاک و بی حاشیه فهماند غزل یعنی چ
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده, قسم بایدامشب به غزلهای نگاهت برسم کاش آن لحظه که در حسرت باران بودم ابری از کوی تو می آمد و می شد نفسم ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری » چه کسی گفت که من اهل هوا و هوسم مثل اين قافله ی عمر به سر آمده،کاش باخبرمی شدی اله ی بانگ ‌جرسم تا که آزادیم آوازه ی اين شهر شود کاشکی گوشه ای از قلب تو می شد قفسم می روم سربه بیابان بگذارم بی تو به نگاهی که مرا عاشق خود کرده, قسم # محمدحسین _حیدری_ ررنه
برداشت آزاد از " درخت آسوریک مناظره ی "خرمابن و بزک " در آپارات بنش خشک خرما بنی ، رسته بود به شهر آسوریک ، آن سوی رود گشن چتر سبزی نیین ، بر سرش چو انگور ، بس خوشه ها ، می نمود تنه سخت خرما ، به خرماستان بسی بانگ می زد : "منم پهلوان! نیارست با من تنی را نبرد به میدان رزمم ، یکی تک نورد." بزی تشنه آمد که نوشد ز رود سیه چرده ای دیو در آب بود شنید آنچه آن دیو می گفت ، گفت : "نشاید ز خود گفت و از خود شنفت الا "دیوخرمابن" برمنش بگو تا چه داری ز برتر منش؟" :
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود هواگرفته ی عشق از پی هوس نرود به بوی زلف تو دم می زنم درین شب تار وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم که یاد باغ بهشتش درین قفس نرود نثار آه سحر می کنم سرشک نیاز که دامن توام ای گل ز دسترس نرود دلا بسوز و به جان برفروز آتش عشق کزین چراغ تو دودی به چشم کس نرود فغانِ بلبل طبعم به گلشن تو خوش است که کار دلبری گل ز خار و خس نرود دلی که نغمه ی ناقوس معبد تو شنید چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود ب
ای عشق همه بهانه از توست من خامشم اين ترانه از توست آن بانگ بلند صبحگاهی وین زمزمه شبانه از توست من انده خویش را ندانم اين گریه بی بهانه از توست ای آتش جان پاکبازان در خرمن من زبانه از توست افسون شده تو را زبان نیست ور هست همه فسانه از توست کشتی مرا چه بیم دریا؟ طوفان ز تو و کرانه از توست گر باده دهی و گرنه ، غم نیست مست از تو ، شرابخانه از توست می را چه اثر به پیش چشمت؟ کاين مستی شادمانه از توست پیش تو چه توسنی کند عقل؟ رام است که تازیانه از توست
فرارسیدن مام محرم ایام سوگواری سرور آزادگان جهان امام حسین (ع) را تسلیت می گوییم محرم، ماه ایثار و از جان گذشتگی، ماه حماسه و شجاعت و جوانمردی و ماه ظلم ستیزی و مبارزه با ذلت است. محرم ماه شور و شعور و عشق و فریاد است. ای ماه خون، دوباره می‌آیی و سکوت تاریخ را در هم می‌شکنی و بغض ناله را از حنجره‌ها آزاد می‌سازی.بانگ کاروانت به گوش می‌آید و عاشقان را دوباره به مهمانی فرا می‌خوانی. سلام بر حسین سید و سالار شهیدان و یاران باوفایش.
مسجد که هست، میکده جای نماز نیست جایی که آب هست، تیمم مجاز نیست پند از زبان عالم اهل عمل خوش است اظهار فضل اين همه فاضل نیاز نیست! گفتار نیک و خوب تو ارزانی تو باد! کردار تو به جز به ددان هم تراز نیست غافل ز خویش! در پی عیب کسان مباش! کاين قصه جز حکایت سیر و پیاز نیست از بانگ ادعای تو گوش فلک کر است طبل میان تهی که دگر جزو ساز نیست!!!! نوکیسه های تازه به دوران رسیده را سرمایه ای به جز هوس و کبر و آز نیست هر کس به نرخ روز ،خورد نان خود یقین! نامرد و خائن
هر که با مرغ هوا دوست شودخوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود  زندگی رسم خوشايندی استزندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرشی دارد اندازه عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود  نیست رنگی که بگوید با مناندکی صبر ، سحر نزدیک است:هر دم اين بانگ برآرم از دل:وای، اين شب چقدر تاریک است!خنده ای کو که به دل انگیزم؟قطره ای کو که به دریا ریزم؟صخره ای کو که بدان آویزم؟ 
 ✅امام سجاد علیه‌السلام نقل می‌کنند پس از شهادت امام حسین و اسارت ایشان:((مردی از کوفیان مرا در خانه خود پنهان کرد و مراقبت نمود و هر بار که نزد من می‌آمد و می‌رفت، چنان گریه می‌کرد که با خود گفتم اگر وفایی در مردم مانده باشد، نزد همین مرد است.ناگهان یک نفر در کوچه بانگ زد:علی بن الحسین ، نزد هر کسی هست او را بیاورد و سیصد درهم پاداش بگیرد.»آن مرد کوفی نیز همانطور که گریه می‌کرد، دستان مرا بست و گفت:می ترسم!»آنگاه مرا بیرون برد و دست‌بسته
دشتها آلوده استدر لجنزار گل لاله نخواد روئید در هوای عنف آواز پرستو به چه کارت آید؟فکر نان باید کردوهوای که در آننفسی تازه کنیم گل گندم خوب است.گل خوبی  زیباستای دریغا که همه مزرعه دلها راعلف هرز کین پوشانده است هیچکس فکر نکردکه در آبادی ویران شده دیگر نان نیستوهمه مردم شهربانگ برداشته اندکه چرا سیمان نیستوکسی فکر نکردکه چرا ایمان نیستوزمانی شده استکه به غیر از انسانهیچ چیز ارزان نیست
من گیاهی ریشه در خویشم من س آبشاران بلورین زمستانم من شکوه پرنیان روشن دریای خاموشممن سرود تشنه ی بیمار خیزان بهارانر دوزختاب افسونسوز شبکوشممرغ زرین بال دریا راز مهتابم چشمه سار نیلی خوابم چنگ خشم آهنگ پاییزم بانگ پنهان خیز توفانم بام بیدار گل انگیزم سایه سروم که می بالدناي چوپانم که می نالد آهوی دشتم که می پویدمن گیاهی ریشه در خویشم که در خورشید می روید
آورده اند که هارون الرشید خوان طعامی برای بهلول فرستاد . خـادم خلیفـه طعـام را نـزد بهلـول آورد وپیش اوگذاشت و گفت اين طعام مخصوص خلیفه است و برای تو فرستاده است تا بخوری . بهلول طعامرا پیش سگی که در آن خرابه بود گذاشت . خادم بانگ بـه او زد کـه چـرا طعـام خلیفـه را پـیش سـگگذاردی ؟بهلول گفت : دم مزن اگر سگ بشنود اين طعام از آن خلیفه است اوهم نخواهد خورد .
الا غریب خراسان ! سلام خدای را شکر که یاد شما بهانه ای شد برای گشودن اين صفحه در سال تازه . حالا که مدام گوش می دهم به قطعه ِ غزال از آلبوم بی واژه ساخته ی آریا عظیمی نژاد ، خیال می کنم غزال شده ام و در اشتیاق ضمانت حبیب خراسان ! یاد شما عجیب وزیده در سرم و لال مانده ام از بیان شوقم . همین قدر کافی ست که از قول علی معلم و هم نوا با محمد اصفهانی به بانگ بلند بخوانم برای شما : نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی خدای را که مبادا دل از نشانه بیفتد و همه ی ای
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی؛ دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی بزن ای آهِ غمگین نفسی بانگ یاحق؛ قفس سینه بشکن بزن یاحق الله الله کو صبح فتح و ظفر؟ کی می آید پایان رنج بشر؟ عالم در شور و نواست؛ انسان بر دیرِ فناست! یک سو طغیانِ ستم؛ یک سو آهنگِ بلاست نه خروشِ آوایی؛ نه امیدی از جایی… یا رب دل ها خون شد؛ از غربت و تنهایی ستم از حد بیرون شد؛ غمِ دل ها افزون شد رفت از عالم یکسر، آرام و شکیبایی بنگر خصمِ سرکش را؛ بنگر دود و آتش را یکسو ذبح انسا
اقبال لاهوری شاعر پاکستانی در شعر زبور عجم ملل اسلامی را به بیداری و برخواستن از غفلت در برابر افرنگ (غرب ) فرا می خواند : ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز کاشانه ما رفت به تاراج غمان خیز اله مرغ چمن از بانگ اذان خیز از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز از خواب گران خواب گران خواب گران خیز از خواب گران خیز (بقیه در ادامه مطلب)
از تنگناي محبس تاریکی از منجلاب تیره اين دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه، ای خدای قادر بی همتا یکدم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف اين حجاب سیاهی را شاید درون سینه من بینی اين مایه گناه و تباهی را دل نیست اين دلی که بمن دادی در خون طپیده، آه، رهایش کن یا خالی از هوا وهوس دارش یا پای بند مهر و وفایش کن تنها تو آگهی و تو می‌دانی اسرار آن خطای نخستین را تنها تو قادری که ببخشائی بر روح من، صفای نخستین را آه، ای خدا چگونه ترا گویم کز جسم خویش خسته و بیزار
مو سی تو همینجا حنا بار گذاشتُم گذاشتُم گذشتُم از اون پیر ساحل نشین تا یه روزی خبر سی دل مُو بیاره قراره، ازینجا که هستی، که وصلش کنُم مُو به دریا قراره به جای سواری یه قایق بیارُم دِم خونتون با گل و روسری اناری با یک عالمه مرغ دریایی خوش نوای جنوبی نترس عشق جونی نترس عشق جونی یهوی وقت رفتن ببینی بچا خورده* میرن توی کل و یزله* میرن وُ می پیچه بانگ نی همبونه توی دل که یارُم آوردن و دریا تماشا میشینه سی لحظه ی، که پا روی دستاش بذاری و جاشوی خست
بسم الله الرحمن الرحیم دردی که در قلبی باری که بر دوشی وقتی چنین ساکت وقتی که خاموشی همدم شدی با خویش خود را بغل کردی همصحبتی تنها تنها هم آغوشی راه نبودن نیست بودن نمی خواهی بانگ رسایی که قهر است با گوشی محتاجی و ناچار فرش جهازت را باید که بفروشی _ باید که نفروشی باری که بر دوشی وقتی نمی فهمم با خود چه می گویی آرام و درگوشی دردی که در قلبی وقتی نمی‌دانم در دل چرا چون سیر با سرکه می جوشی ده بار پرسیدم صد بار نشنیدی ((بازم کجایی تو بی عاطفه کوشی ؟
___________________________________________________________________________________اين بانگ آزادی» در قامت کامل‌ ترین مجموعه آثارحمید»به جرأت می‌توان گفت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، واقعه تاریخی یا ی مهمی نبوده که در شعرحمید سبزواری بازتاب نیافته باشد. از اين‌روست که اين بانگ آزادی» در قامت کامل‌ترین مجموعه آثار او، اهمیتی درخور توجه و ارزشی بسیار می‌یابد.به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، ۲۲ خردادماه ۹۵ بود که خبر درگذشت حمید سبزواری رسانه‌ای شد و سر
اســـراف تو را از رخ عیار جدا کرد
غافل شدنت از صف بیدار جدا کرد
مجنون شدی اما نه در آن عشق تو باقی
عشقی که تو را از دم ابرار جدا کرد
خیزی بزن و بانگ بلندی تو بر آور
طائر نشده پر زده طومار جدا کرد
ققنوس صفت تا به   قدم نامه ی خورشید
آری نظری باشد و  آن یار جدا کرد
اللهم وفقنما لما تحب و ترضی- اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
صادقانه بگویم، مادربزرگم عزیزترین دگیم بود که از دست دادم. من هر روز، از صبح تا ظهر پیشش بودم و بارها و بارها برایم قصه گفته بود. صدایش را همان سالها فراموش کردم و تنها سیمای زیبا و خندان و موهای بلند و مواجش در خاطرم مانده.اما صدای گزارشگری که بانگ هشدارش، در تیتر نوشته آمده، صاف و رسا همچنان به گوشم می رسداين کاری بود که جنگ با من کرد. اين قدرت رسانه است که در عمق جانم خانه کرده است.الان دوباره در وضعیت فوق العاده هستیم. پ.ن. مگر چند بار ب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی روستای پنج پیکر