نتایج جستجو برای عبارت :

ماهی به آب گفتا

 گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کنگفتا تو هم از معصیت صرف نظر کنگفتم به نام نامیت هر دم بنازمگفتا که از اعمال نیکت سرفرازمگفتم که دیدار تو باشد آرزویمگفتا که در کوی عمل کن جستجویمگفتم بیا جانم پر از شهد صفا کنگفتا به عهد بندگی با حق وفا کنگفتم به مهدی بر من دلخسته رو کنگفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کنگفتم دلم با نور ایمان منجلی کنگفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کنگفتم ز حق دارم تمنای سکینهگفتا بشوی از دل غبار حقد و کینهگفتم رخت را از من واله مگردانگفتا دلی
ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم. از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم!! آیا تو میپذیرى ، عشق خدائیم را ؟ تا این که بر نتابى ، دیگر جدائیم را؟!! آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا!! باید که خلوتى با ، افکار خود نمایم اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم!! ماهي قبول کرد و ، آب روان گذر کرد تنها براى یک شب ، از پیش او سفر کرد!! وقتى که آمدش باز ، تا این که گوید آرى
*گفتم به مهدی به من عاشق نظر کن / گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کنگفتم بیا که جانم پر از شهد صفا کن / گفتا به عهد بندگی با حق وفا کنگفتم به جان مادرت من را دعا کن / گفتا که جانت را پاک از بهر خدا کنگفتم زهجران تو قلبی تنگ دارم / گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارمگفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن / گفتا به آب دیده دل را شستشو کنگفتم دل از بند غم آزاد گردان / گفتا که دل با یاد حق آباد گردانگفتم که از هجران رویت بی قرارم / گفتا که نور وصل را در انتظارم *باید به پای نام
گفتا كه می بوسم تو را ، گفتم تمنا می كنمگفتا كه گر بیند كسی ، گفتم كه حاشا می كنمگفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز درگفتم كه با افسونگری ، او را ز سر وا می كنمگفتا كه تلخی های من گر ناگوار افتد مراگفتم كه با نوش لبم ،آنرا گوارا می كنمگفتا چه می بینی بگو در چشم چون آیینه امگفتم كه من خود را در او عریان تماشا می كنمگفتا كه از بی طاقتی ،دل قصد یغما می كندگفتم كه با یغماگران ، باری مدارا می كنمگفتا كه پیوند تو را با نقد هستی می خرمگفتم كه ارزان تر از
گفتم شعاع چشمت راهِ سرابِ عشق استگفتا که برنگردد هرکس خرابِ عشق استگفتم بــه گِــرد رویـت پــروانه می زند پرگفتا که بال وپرها باز ازشتاب عشق استگفتــم لبـت همـانا انگــورِ صــادراتی ستگفتا اگـر بـدانی شـط ِ شـرابِ عشق استگفتـم کـه تاب زلفـت مجنـون کنـد صبا راگفتا به نازِ لیلی در پیچ وتابِ عشق استگفتم که"ماه من شو" از چهره پرده بردارگفتا که‌ روی خوبان زیرِ نقابِ عشق استگفتم کـه شعرِ حافظ آتش بـه جانم افکندگفتابگو که خواجه عالیجنابِ عشق ا
گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمایی                                        گفتم منم غریبی از شهر آشناییگفتا سر چه داری کز سر خبر نداری                                        گفتم بر آستانت دارم سر گداییگفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی                                        گفتم که خوش نوائی از باغ بینواییگفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی                                        گفتم به می پرستی جستم ز خود رهاییگفتا جویی نیرزی گر
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاستواندر طلب طعمه پر و بال بیاراستبر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:امروز همه روی زمین زیر پر ماست،بر اوج فلک چون بپرم -از نظر تیز-می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاستگر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبدجنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسیدبنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:ناگه ز کمینگاه، یکی سخت کمانی،تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوزوز ابر مر او را بسوی خاک فرو کا
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید                        گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید


گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز                             گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید


گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم                             گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید


گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد                       گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید


گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد                        گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید


گفتم که نوش لع
مراسم تشییع و تدفین : یکشنبه 98/10/1 ساعت 8:30 از گار شهدای نوشهر به مزگاه مراسم سوم : سه شنبه 98/10/3 ساعت 16 - 14 مسجد جامع نوشهر مراسم هفتم : شنبه 98/10/7 ساعت 15:30 - 13:30 مسجد جامع شهرک غرب تهران گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود
(فرضیه ی چار رابرت داروین و قواعد علم ژنتیک و دین) (فرضیه‌‌ ی باطل) داروین گفتا بشر از نسل میمون بودہ است تا تکامل یافته شکلش دگرگون بودہ است انتخاب اصلح و رمز بقا ، شرط محیط در توارث علت تکمیل میمون بودہ است احتیاجات محیطش کردہ ناطق ، زآن سپس کم شدہ عضوی ز اعضایش که افزون بودہ است بعد از آن گوید کز آن میمون نمی‌باشد اثر بلکه تکمیلش ز یک فرضیه مشحون بودہ است فرضِ داروین، جهل و خبط است و جنون زیرا که او با همه علم از حدود عقل ، بیرون بودہ است گ
تو ماهي و من ماهي این برکه کاشی تو ماهي و من ماهي این برکه کاشی اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی ای باد سبک سار ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار مرا بگذر و بگذار هشدار که آرامش ما را نخراشی تو ماهي و من ماهي این برکه کاشی تو ماهي و من ماهي
تلقیح مصنوعی :‏ برای این كه ماهي قزل آلای رنگین كمان بیش از یك بار تخم ریزی كند ، معمولا از روش تلقیح مصنوعی استفاده میشود . آمادگی ماهي برای تخم ریزی از روی ظاهر ماه و همچنین امتحان كردن گامتهای آزاد ماهي انجام میشود .
آمد بهار ِ جان‌ها ای شاخ ِ تر به رقص آ چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر! به رقص آ ای شاه ِ عشق‌پرور مانند ِ شیر ِ مادر ای شیر! جوش‌در رو. جان ِ پدر به رقص آ چوگان ِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدی از پا و سر بریدی. بی‌پا و سر به رقص آ تیغی به دست، خونی. آمد مرا که: چونی؟ گفتم بیا که خیر است! گفتا: نه! شر! به رقص آ از عشق، تاج‌داران در چرخ ِ او چو باران آن جا قبا چه باشد؟ ای خوش کمر به رقص آ ای مست ِ هست گشته! بر تو فنا نبشته.
دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهيگیری بودند. یکی از آنها ماهيگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهيگیری نمیدانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهي بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهي ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهي بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد. ماهيگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهي را از دست می دهد بسیار متعجب بود. لذا پس از مدتی از او پرسید: چرا ماهي های به این بزرگی را به دریا پرت می
هربار که خیلی غم زده می شم، فضای اینجا بیشتر از هرچیزی آرومم میکنه. الان یه سر زدم به وبلاگ دانشجویی ورودی های 90. چقدر خجالت زده شدم از هر آنچه که پست کرده بودم. جووون بودن یه مزیت داره، آدم دل و جرات شیر داره.
بهترین روش طبخ ماهي کدام است؟ دكتر ابراهیم خادم، متخصص طب سنتی و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشكی تهران گفت: طبیعت گوشت ماهي سرد و تر است. البته ماهيان دریا و آب شور به نسبت ماهيان آب شیرین از جمله قزل آلا، سردی و رطوبت كمتری دارند. طبیعت گوشت ماهي نمك سود از هر نوع كه باشد، گرم و خشك است. 15995123 وی اظهار داشت: بهترین روش مصرف ماهي، كباب كردن آن است كه سبك تر و هضم آن برای معده سهل تر از نوع سرخ كرده آن در روغن است. ضمن اینكه خوردن ماهي سرخ شده در رو
گفتا:که عشق دروغ شدچراغ ِ بی فروغ شدنشد دچارمان شبی سرش چنین شلوغ شد.!گفت:فرمان نمیدهد به کَس فرمان نمی پذیرد عشق.بستر آن سینه ٔ ماستبه هر قفس ، به هر نفس گفتا:که عشق دروغ شدچراغ ِ بی فروغ شدنشد دچارمان شبی سرش چنین شلوغ شد.!گفت:فرمان نمیدهد به کَس فرمان نمی پذیرد عشق.بستر آن سینه ٔ ماستبه هر قفس ، به هر نفس جوشش ِ این ْچشمه،دل است مرگ نمی پذیرد عشق!خیال ِ مُردنش به دل ،خیال خام و باطل است .آنکه دلش ،مرده کجاست ؟بخوان بنام ِ زندگی،از ته خط زند
تسبیح به دستم دارم جمجمه استیک نغمه مرا شیرین هم هلهله استوحشت که خروشان باشد از صورتمگویند که دینی ما را فلسفه است۱۳۹۸-۱۰-۱۱او مست ز می من که ز وی جامه درید دیوانه رسیدم همه میخانه خزیدپروانه شوم دور زنم بار دگربلبل ز چمن سیر شد از لانه پرید۱۳۹۸-۹-۱۷خورشید پرستم همه خورشید توییاقمار فلک گیر که چرخید توییمهتاب کجا جامه به تن کرد ولیهر قطره که طوفان شده بارید تویی۱۳۹۸-۹-۱۷بنشین با گل عطر دهد به تنتبا بلبل پر شهد شود سخنتآبی یاران ز تو پاک شو
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ویرانه ندارد دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد دل خانه عشقست خدا را به که گویم کارایشی از عشق کس این خانه ندارد گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد تا چند کنی قصه اسکندر و دارا ده روزه عمر این همه افسانه ندارد از شاه و گدا ه
آن که دائم طلب سوختن ما می کرد / کاش می آمد و از دور تماشا می کرد   از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه/ انی رایت دهرا فی هجرک القیامهدارم من از فراقش در دیده صد علامت/ لیست دموع عینی هذا لنا العلامه هرچند کازمودم از وی نبود سودم/من جرب المجرب حلت به الندامهپرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا / فی بعدها عذاب فی قربها السلامهگفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم /  والله ما راینا حبا بلا ملامه 
سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) دیدم که به عرش شور و شوقی بر پاست برپا گر این بزم شعف ذات خداست گفتم به خرد چه اتفاق افتاده گفتا که عروسی علی و زهرا است سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه مبارک باد
در خانه مهربان باش در خانه اگر که مهربانی هنر است در پیش عیال اگر بمانی هنر است مردی نبود که اَخم منزل ببری گرنغمه زشادی تو بخوانی هنر است برخیز و بگیر دست فرزند ز عشق بر کلبه خود نور فشانی هنر است مردی نبود کوچه نمایی روشن در کلبه خود مهر نشانی هنر است تو غره ای وبه خواب غفلت شده ای بیدار شوی و جا نمانی هنر است ماتم زده ای به خانه ات از چه عزیز غم را تو ز اهل خود برانی هنر است گفتم که ز شعر ( بیقرار ) است دلم گفتا تو اگر غزل نخوانی هنر است پرویزبیا
وبلاگ جنگ نرم : گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است،گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است .امام صادق علیه السلام میفرمایند:پس ایشان، امـام مهدی (عـج)، در بازارهایتان رفت و آمد میکند و در مجالس بر فرشهایتان پا میگذارد و شما ایشان را نخواهید شـناخت تا هنگـامی که خـداوند اجـازه دهد خود را معـرفی کند چنــان که یـوسـف چـند روز با بــرادران خود چنین بــود . بررسی و مرور تاریخ نشان می دهد حوادث ناگواری برای شیعیان در طول تاریخ رخ داده که به دست امام ع
تقدیم به تو عزیزترینم❤: بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باشوین سوخته را محرم اسرار نهان باشزان باده که در میکده عشق فروشندما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باشدر خرقه چو آتش زدی ای عارف سالکجهدی کن و سرحلقه رندان جهان باشدلدار که گفتا به توام دل نگران استگو می رسم اینک به سلامت نگران باشخون شد دلم از حسرت ان لعل روان بخشای درج محبت به همان مهر و نشان باشتا بر دلش از غصه غباری ننشیندای سیل سرشک از عقب نامه روان باشحافظ که هوس می‌کندش جام جهان بینگو
زیبایی نگاه تو در رود جاری استهرجا که شیخ می رود از زشت عاری استای شیخ شاد صحبت اصحاب را متابما را به یمن صحبتت امیدواری استروزی مباد بی تو مریدان که شب کنندروزی که بی تو. آه شب ِ زخم کاری استدر روزگار سرد و سیاهی که پیش روستخورشیدی آنچنان که شکوهی بهاری استما را دعا بگوی که بی صنع و لطف توکاری اگر کنیم همین گریه زاری استگفتم که شیخ از غم و جور زمانه گوگفتا که شیخ خاصیتش بردباری است
96/01/07
شیرین زبانی موزونی است برای شیخ ، به پاس دوستی و همنوردی
چرااز محفل ما ای پدر عزم سفر کردی چراازدوری رویت مرا خونین جگر کردی رقیه دخت شاه دین شبی در شام غم افزا زهجر باب خود گشتی بسی درشیون وغو غا سرشک ازدیدگان جاری همی نالید ومی گفتا که ای بابا ی مظلومم بکوی که گذر کردی -------چرا از محفل ما ای پدرعزم سفر کردی --------------------- یتیمم در بدرگشتم همی نالم زهجرانت بیا بابا دم دیگر مرابنشان بدامانت کجا رفتی توای باباسر وجانم بقربانت زما افسردگان بابا چرا قطع نظر کردی -----------چرااز محفل ما ای پدر عزم سفر کردی
سلام و صد سلام دوباره به دوستای خوبم. امروز این مطلب رو در جایی خوندم و گفتم با شما به اشتراک بذارم. فکر می‌کنم همونقدر که برای من جالب بود برای شما هم جذاب باشه. پس با ما باشین. Food as Medicine سرتان درد می کند؟ ماهي بخورید. ماهي زیاد مصرف کنید. روغن ماهي به پیش گیری از سردرد کمك می کند. زنجبیل هم با کاهش تورم و درد عملكرد مشابهی دارد. تب دارید؟ ماست میل کنید. قبل از شروع فصل گرده افشانی ماست زیاد مصرف کنی د.
ماهي فایتر که با نام های ماهي بتا و ماهي جنگجوی سیامی نیز معروف است، یک گونه زیبا از ماهي های آکواریومی است که به صورت مستقل زندگی می کند. این ماهي از آن دسته از ماهي هایی است که به قلمرو خود اهمیت زیادی می دهد و به هر ماهي ای که به قلمرو آن نزدیک شود حمله می کند. ماهي سیامی از خانواده گورامی بوده و بیشتر در آب راکد تکثیر پیدا می کند. به طور کلی می توان گفت این ماهي تا ۸ سال عمر می کند و آب های گرم و کم عمق بهترین شرایط محیطی برای زندگی آن ها میباشد
من همه نیازم تو همه ناز من دل دادم ،دل دادن از جون دادن هم سخت تره باید درکش کرد تا فهمید ،ولی همه نازی ،من بمیرم دل قشنگت به رحم میاد زیبا،گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید ،ولی سر نیومد،دریابم دیوونه من یه عشقی یه عشق مانا تو مالک قلبمی ترک منزل نکن که خونه دل بی تو نداره رنگ و رویی زندگیم هر از گاهی فقط گاهی نگاهی .عشق بی اعتناییش غرورشم قشنگه اصلا عشق یعنی زیبایی راست میگن عاشق کوره من این کوری رو دوست دارم .عاشقانه من برای تو زیباترین حس دنی
سلام.حال خوشی نداشتم.باید حرفی می زدم که این آمد: گفتا چگونه است سر و وضع و حالتان؟گفتم مگو که شیخ درآورد دمارمان!بنزین و نان گران و مردم همه رمانکابوس وار می‌گذرد روزگارمان!از حمله تتار و از ایلغار خاندیگر نگشته است جهان بر مدارمان!اینجا بهار نیست خزان پیاپی استاینسان که زرد گشته همه برگ و بارمان!ما زنده نیستیم مردگان مجسّمیم!بوی عفن نشسته همه بر مزارمان!رفته است و مانده است غباری به راه و مادلخوش که آمده است به میدان، سوارمان!وارونه گشته

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها