نتایج جستجو برای عبارت :

میون تموم نداشتن هام

♥میــــون تمـــوم نـــداشتــــن هـــا♥ ♥دوســـــت دارم♥ ♥شــــانـس هــر روز دیــدنتـــو نــدارم ولـــی♥ ♥دوســــت دارم♥ ♥وقتــی دلـم هــواتــو میکنــه حـــق شنیـــدن صــداتــو نـدارم ولـــی♥ ♥دوســـــت دارم♥ ♥وقتــــایـــی کــه روحـــم درد داره و میشکنــه شــونــه هــاتـــو واســه گـریـه کــردن کـم دارم ولـــی♥ ♥دوســـــــت دارم♥ ♥وقــــت دل تنگیـــام آغــــوشتــــو بــرای آروم شـــدن نــدارم ولــــی♥ ♥دوســــــت
 دلایل افسردگی در زندگی آپارتمانی چیست؟بنا بر تحقیقات انجام شده حدود ٣٠ درصد از افراد آپارتمان نشین در ایران، از علایم افسردگی در شدت های مختلف رنج می برند.دلایل این افسردگی را می بایست در اشکالات طراحی ساختمان، جستجو کرد:*کم بودن پنجره ها و نداشتن نور کافی *نداشتن بالکن و ویوی مناسب (بخصوص محرومیت از آسمان)*نزدیک بودن بیش از حد ساختمان ها و نداشتن حس آزادی*کم شدن حس همسایگی به دلیل عدم امنیت و اعتماد*نبود باغچه،گل و گیاه و نداشتن تماس با حی
قول و قرارم با خودم تا آخر دانشجویی بود تعریفی که تو بیو هم نوشته بودم حالا جدی جدی داره تموم میشه فقط مونده یه پایان نامه که اگر جمع بشه داستان پر قصه دانشجویی ما هم تموم شده! چه روزهایی. چه شب هایی! ما خوابگاهی نبودیم ولی شاید چند برابر خوابگاهی ها خاطره داریم شکر خدا که گذشت با همه خوشی‌ها و ناخوشی‌ها تشکیلات دانشجویی یه طعم دیگه داره اعصاب خوردیاش، سردردهاش، دعواهاش، اصلا همه اش و کاش تموم نمیشد.
ما بارها در مقابل نمیشود ها قرار گرفته ایم و بارها تجربه نداشتن ها و نمیشود های زندگی را داشته ایماما حس میکنم برای همیشه آنها را با خود حمل میکنیم .سخت است حمل بدبختی ها و نداشتن های که یک عمر ترا دچار حس بد کرده است !
لحظه لحظه نزدیک می شیم به سال نو سال نو! چه واژه جالبی اسمشم حس خاصی بهم می ده حس عجیب حس اینکه * باید تغییر کنم *باید بهتر بشم ولی خودمونیم امسال این حس قویتر شده یه طوری حسرت تموم لحظه هایی که گذاشتم برای تماشای فیلم خخخخ اذیتم می کنه! البته تو سالای اخیر زیاد نبود ولی با چیزایی که از این بازیگرا و هنرمند نماها دیدم همونم اشتباه بود. خخخ یادم هست وقتی کنکور تموم شد رفتم دانشگاه کلً قید تماشای فوتبال رو زدم اون موقع به خودم گفتم "دیوونه، آخه پول
دارم به اینکه بهت فکر نکنم، فکر میکنم. هر ‌کار میکنم تهش ختم میشه به تو. کاش میشد یه روز یه گوشه نشست، ازصبح تا شب هی به تو فکر کرد. هی فکر کرد ، هی فکر کرد. انقدر که تموم شی؛ که دیگه فکری از تو برام نمونه! یه عمره یه گوشه نشستم و دارم بهت فکرمیکنم. تموم نمیشی، اما تمومم کردی!!! مانلی آوین
می خوام این رو بدونم چرا واقعا خیال می کنین ما ها اونقدر ابله ایم که حرف ها و مزخرافاتتون رو باید گوش بدیم!!!یه روز خوب میاد!!!خب اینم تموم میشه!!!هر چی سر به زیر تر آدم بهتر!!!تو رو برای یکی دو روز که نمی خوام!!!هر چی تحصیلات بالا تر باشه مسلماً شغل بهتر!!!تو  رو اگه دوست نداشتم به خاطرت همچین کاری می کردم!!!اصلا قابل مقایسه با قبلیا نیستی دیگه نبینم همچین حرفایی رو بزنی!!!دختری که شب بیرونه،با صدای بلند می خنده،موهاش رو روشن رنگ میکنه،مشکل داره!!!
بعضی از مدارس بجای ابنکه روی وعضیت درسی و سلامتی و شادی بچه ها تمرکز کنند روی انحرافات  تمرکز میکنند برای مثال در مدارس دخترانه تمرکز بعضی مدیر ها فقط روی:1.دوست نبودن پایه های مختلف با هم 2.دوستی هایی صمیمی نداشتن3.جاسوس گذاشتن میان بچه ها4.قضاوت کردن دانش اموزان از روی ظاهر و حرف بچه ها 
داره نابودم میکنه.قفلی که به لبام زدم و صبری که داره طولانی میشه.بد رقم دلم گرفت.از بی کسی خودم.چشم رو هم بزارم و بگذرم؟کار من همینه.فقط بگذرم با یه عالمه حسرت.اصن تموم حسرت های دنیا مال منه.اون لبخندای قشنگم مال منه.اون تظاهر به شاد و شنگول بودن هم مال منه.خدا؟از کی به کی شکایت کنم؟از کی بگذرم و به کی پناه ببرم؟بی کسی که دیگه شاخ و دم ندارهمن باید بریزم تو خودم و بس.بشه همون اخما،بشه بی حوصلگیا.بشه فاطمه بداخلاق.خدا؟قربونت برم،ص
عصر روز سه شنبه مورخ ۹۹/۷/۱ همه چی تموم شد به همین سادگی و راحتی برای یکی تموم میشی و انقضات به پایان میرسه. با خودم سوال شده که چطور میشه که یه روزگاری عشق و وجود کسی باشی اما الان باهات بدترین رفتارها و برخوردها بشه!! خودمم در عجبم. با تمام این تفاسیر بازم میگم خدایا شکرت تا ابد دوستت دارم
تو که میدونی دور شی میمیرممن نفس هی از تو میگیرمنرو نذار قفس بشه دنیامترکم نکنیامن یخ میکنم سرما که سهله تب میکننگلای باغچه بی تو یذره هم حتی از من نمیمونهمیگردم هی دور تو تا کی هر روزمم سرگیجه باشهپیشم بمون تا که کنارت آخر از هم این زنجیره واسهعزیزم عشقت شده تموم زندگیه من هنوزم فکرت نرفته از خیال خسته امعزیزم عشقت شده تموم زندگیه من هنوزم فکرت نرفته از خیال خسته امچفتته دل من حیفه که بره نه دل بده به دلمخوابم یا بیدارم چشمای بیمارم واسه تو
خب خدارو شکر روز ششم به صلح رسیدیم و همونطور که گفته بودم وقتی شاد هستم کمتر وقت میکنم به وبلاگ سری بزنم در حال که از همون روز قصد داشتم شده حتی یک جممله بیام بنویسم که سفر جنگجو بودن من تموم شد و با خیر و خوشی تموم شد. و این دل تنگی های پنج روز حسی در ما ایجاد کرده بود که دقیقا مثل روز های اول آشنایی بود هردو این حس رو داشتیم و این باعث شد تا دوباره یادم بیاد که ما تفاهم وحس های مشترک زیادی داشتیم و داریم .
طبق اهداف سالانهام قرارم با خودم بر این بود که گزارش چهار ماهه بنویسم که البته برای گزارش اول یک ماه و چند روز تاخیر داشتم (یادم رفته بود چیکار کنم )1. مورد اول در دست مطالعه است و آخراشه و تا یک هفته تموم میشه؛ یه کتاب دیگه اومده تو نوبت به نام درمان شوپنهاور که زیاده اما تا آخر هفته اول شهریور تمومه شک نکنید.2. این مورد رو کمی سعی کردم یکی دو نفری رو هم پیدا کردم که البته پایدار نبودند و پریده اند. اما خیلی کار دارم هنوز مطمئنم موفق میشم.3. ادامه
صبر ندارم؛شاید بزرگ‌ترین ضعفم توی زندگی همینه.زود شیفته و زود بیخیال،زود جذب و زود دفع.و همین صبر نداشتن باعث می‌شه عقب بیافتم.باید بیشتر در این مورد روی خودم کار کنم.تصمیم گرفتم از فردا طوری باشم که اون آدما از قبل هم کم‌تر برام مهم باشن.فردا دیگه برنمی‌گرده.امروز تموم شد رفت.واقعا دلم می‌خواد حداقل خودم یه قدم برای روشن‌تر شدنِ زندگی‌م بردارم.حرف زدنم از قبلاً هم کم‌تر شده!چیزی زیرِ صفر.نامرئی شدم انگار و بقیه هم برام همین شدن.ولی خ
عجب بی شعوری هایی هستند این مسئولان قطع بیمه کردند که قردادمون تموم شده همه جا رو هم کشوندن بستند بااین اوضاع بیمارستانها و دکترهایی بی شعورتر از این مسئولا همه تو تلاشند که من کمتر نخورم هاااا هر جا دخل بازی و گردن کلفتی هست باشم تا یه چیز بماسه بهم تموم جونایی مملکتو آواره کردند یه سری از شرم و احترام به بزرگا سوختند یه سری سر به فلک گذاشتند و دارند تو کشورهای غریب دیوار لیس میزنند یه عده هم
می دونم هرشب گریونی دیگه نمی تونی با این دوری به پای من بمونی تحمل کن یه روزی این دوری می می تو قلب من هیچکسی جاتو نمی گیره تحمل کن تموم میشه تموم دلخوری هامون یه کم دیگه تحمل کن بمون متن کامل ترانه در ادامه مطلب
زندگی با ارزش است و اکثر ما این را میدانیم با این وجود ، بسیاری از افراذ زندگی خود را صرفا می گذارنند و نمیتوانند از زمان‌هایی که از دست داده اند استفاده ی مفیدی کنند. به خصوص جوانان و نوجوانان ( پشت کنکوری‌ها، دبیرستانیها و دانشجویان) شامل این موارد اشتباه هستند. بعضی از آنها نمیدانند که با این عادات اشتباه دارند آبنده‌شان را شکل می‌دهند و یا میدانند و بازهم به خیلی از دلایل دیگر مثل کمبود اعتماد به نفس، نداشتن هدف، نداشتن اراده کافی تا ک
امروز باخبر شدم، مادر دوست وبلاگی 17. ساله، یعنی یاسی بانوی عزیز، آسمانی شدند.نمیدونم چرا این روزهای بد تموم نمیشه. خودمم گرفتار مشکلات زیادی شدم و واقعا هر روز آرزوی مرگ میکنم، از طرفی خبرهای بد هم پی در پی از راه میرسند. خدایا. زان یار دلنوازم، شکریست با شکایت. خدایا چرا تموم نمیشه این روزهای بد. خداوندا به دوست عزیزمون صبر بده. 
به قول سهراب:به حباب نگران لب یک رود قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت.غصه هم میگذرد.آنچنانی که فقط؛ خاطره ای خواهد ماند.اینروزاهم میگذره. دلتنگی تموم میشه. ناراحتی تموم میشه.حضرت حافظ میگه، مژده رسید که ایام غم نخواهد ماند/ چنین نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند.
سلام دوباره به همه بچه ها وکچلای بالا و پایین شهریا.ماه محرم که تموم شد امیدوارم خدا و اهل بیتش تمام عزاداری های هممون رو قبول کنه.ماه صفرم تموم شد امشب میرم هیئت واسه وداع با ماه صفر و محرم و امام.میخوام یه دل سیر بگریم خدا همه گناهانمون رو ببخشه. بعــــــــــــــــــــــــــــدش کسایـــــــــــــــــــی که کامنت میذارن اگه زحمتشون نیست یه آدرسی ایمیلی بذارن, چون سوال میکنن و نظر خصوصی میدن بتونم جوابشون رو بدم شما نفس خانم,امیر آقا,تنها
بین همه شلوغی های این روزام و دل به زمینی که سر به هوام کرده، نظم دادن به ساختار ذهنم و مدیریتی که باید هی قوی تر بشه و دید کلی تر از همه لحاظ پیدا کنم بیشتر از قبل لازمه و من واداده گی میخوام که فکر کنم رهای رهام و توو رها بودنم انتخاب کنم.سخت گیرندگان به زندگی، سخت هم بهشون گرفته میشه و من نمیدونم باید چکار کنم ! بسه دیگه 32 رو دارم تموم میکنم و به نظرم باید تموم شه .میشه لطفا به طور دست و صحیح خاتمه ای پیدا بشه که بهترین شروع باشه؟ 
هنو هاج و واج این قصه ی ناتموممنمیدونم چی شد که چشاتو یادم اومدهنو زل میزنم به عکس تو پیش عکسمهنو تو حسرتم حسرت حتی یه تک زنگای کاش وقت رفتنم میشدی تو مانعاین قصه واسه خودش مثل یه رمانهاسم من و تو رو مینویسن توی تاریخواسه خاطر اون حسی که به پای ماریختولی ما قدرشو یه ذره هم ندونستیمحالا تو ماتم نداشتن همون حسیمهمش میگشتیم به دنبال یه حس تازهولی ما رسیدیم به اول قصه تازه*****************************************( دور و برتو خوب ببین چی موند از اون احساساگه خواستی
سلام، ممنون از همه دوستان خوبی که به من دلگرمی و امید میدین. توی این روزای گرم که البته قلبم یخ زده بود، حرفهای خوب شما یخ دلم را ذوب کرده! بالاخره این ترم هم داره تموم میشه. با همه کارهای سخت و تمام نشدنی اش! و امتحانات مجازی از راه می رسن! بنظر دلهره آور میاد، اما با کمک خدا میگذرن و تموم میشن. دلم پر از یه احساس غریبیه به والدین و برادرهام، به چیزی مابین عصبانیت، تنفر، غم، ترحم، شوق و . دلم گاهی اوقات برای روزای بیخبری و سادگیم تنگ میشه، روزای
امروز یکی از بچه ها که موبایل فروشی داره زنگ زدو گفت گوشی که گفته بودی رو برات آوردم کی میای ببری؟یه دفعه همه چی یادم اومدسه چهار ماه پیش یه گوشی شرایطی خریدم برا خونه به اون قول دادم که قسط این گوشی که تموم شد یه گوشی بهتر از اونو براش میخرم به رفیقم گفتم بعد از تموم شدن قسطای این گوشیه یه گوشی مدل بالاتر برام بیاره که از این اولیه بهتر باشه همون موقع اصرار کردم و حرفامونو زدیم و قرار شد قسطا که تموم شد بره بازار و چند مدل بالاتر از اینی که گرف
دلم یه نفرو میخاد که احساساتمو قلقلک بده دوباره عاشقم کنه یکی که بی خجالت لبهامو رولبهاش فشار بدم یکی که بیاد بشه تموم زندگیمیعنی میشه دوباره عاشق شد دوباره ریسک کرد من تموم ریسک های زندگیمو بخاطر یه نفر کردم اصلا واسه عاشق شدن و تروتازه شدن با یکی دیگه توانی واسم نمونده دلم کافیشاپ میخاد یه قدم زدن دونفره زیر نم بارون.من دوباره دلم تورومیخاد
آدم یه وقتایی دوس داره تو دل خودش، توی حال خودش، اونجوری ک دل خودش آروم تره فکر کنه به یه مصیبتایی. مثل امروزکه سخت بودکه پر از آغاز یه دلهره ی بزرگ بودمثل همه ی این چند ماهی که سخت یا آسون گذشت و هنوز من موندم و این سوال بی جواب که اگه برگردم عقب چیکار میکردم.وقت سوال نیستوقت این سوال هم که. اما اثر چیه و چرا این موقع و چرا اننننقققددددرررر پس ذهنمه نمیدونمآزارم میدهخیلی آزار بگذریم  امروز بعد این اتفاق نه گریه ای کردم نه حرف خاصی نه حت
حس های بدی که وجودمو فرا گرفتن و دارن از درون نابودم میکننحس خفگی ممتداحساس کردن سنگینی روی قفسه ی سینه امحس سنگی که تو گلوم گیر کردهحس گر گرفتگیضعف شدید و شل شدن دست و پامحس بی میلی به همه چیز تو این دنیا به جز یه همراهاشکایی که بی اختیار و بی دلیل میریزنچشمایی که هی پر و خالی میشن از اشک هایی که انتها ندارنبغضی که نمیدونم واسه چیه ولی تموم نمیشه و همچنان اشکایی که قصد ندارن تموم بشن         البته این پست مربوط به دیروز بود که نتونستم همون مو
این روزـآ همش کآر می کنم خونه مون رو به دلآیلی عوض کردیم و از حدود دو هفته پیش اسبآب کشی هآمون شروع شد منتهآ به درجه ی اعلآی خستگی رسیدم . ! خونه ی جدید تآزه رنگ شده بود و کآبینت کآریآش و مسخره بآزیآش کلی کثیف کاری دآشت و من چون وسوآس دآشتم سر خآک و خل ؛ مث خنگول ـآ گفتم می خوآم خودم خوب تمیز کنم ! خلآصه هر چی تمیز می کنم هنوز تموم نشده امآ تموم می شه ! :| :| + 29 آبان تولد همسر مهربآنم بود
کشیدی نقشه قالی عشقم دواندی چله اش * را توی پشکم * بتار و پود روحم رخنه کردی مرا دارم*زدی دیوونه کردی دوتا گاوه* زدی بر پای دارم * نپرسیدی چرا از حال زارم نمودی بارم * و رفتی ز پیشم ولم کردی ميون قوم و خویشم سپردی دست من مغراض* وشونه که آرومم کنی در کنج خونه فرستادی کلاف رنگ قالی منو کردی عجب حالی به حالی گلی* و مله ای * دوغی * و مشکی نخودی* چهره ای* زرد و زرشکی بدادی پودرو* با پود صفره * ولکن با دلم هرشب تو طفره تموم نقشه را جوری که گفتی ببافیدم به دلخو
چقدر درس بخونم :/ همش دارم درس میخونم از بچه گی تا حالا تازه به سرم زده بود برم یه لیسانس پرستاریم بگیرم الان تو پروپزالم موندم دارم با خودم این شعر رو میخونم چرا عاقل کند کاری که یوسف گمگشده باز اید به کنعان گوه مخور :/ اوووووووووووف این فوق هم همش دردسر برا من :/ اوووووووووف تموم شو درس تموم شو اقا من نشسته بودم گوشه خونه یه گاهی زبان میخوندم اما درگیرم نبودم راحت خوب اومدیم این ارشد کوفتی از اون ور اون مریم که زد ناکارمون کرد از این ورم

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

سایت خبری سلامت مادیستا