نتایج جستجو برای عبارت :

و خدایی که به شدت کافیست

ارزش یک دختر را خدايي میداند که او را در سنین کودکی برای عبادت برمیگزیند. پیامبری میداند که فرمود: دختر باقیات الصالحات است. امام صادقی میداند که فرمود: پسران، نعمت‏ اند و دختران خوبى. خداوند، از نعمت ‏ها سؤال مى ‏کند و به خوبى‏ ها پاداش مى‏ دهد . ارزش دختر را خدايي میداند که هرکسی را لایق دیدن جسمش نکرد. ارزش دختر را خدايي میداند که به بهترین مخلوقش حضرت محمد ص دختری عطا کرد که هدایت یک جهان به عهده ی فرزندان اوست.
چه هوایی … چه طلوعی!جانم …باید امروز حواسم باشدکه اگر قاصدکی را دیدمآرزوهایم رابدهم تا برساند به خدا …!به خدايي که خودم می‌دانم!نه خدايي که برایم از خشمنه خدايي که برایم از قهرنه خدايي که برایم ز غضبساخته‌اند!به خدايي که خودم می‌دانم!به خدايي که دلش پروانه‌ ست …و به مرغان مهاجرهر سال راه را می‌گوید!و به باران گفته ستباغ‌ها تشنه شدند …!و حواسش حتیبه دل نازک شب بو هم هست!که مبادا که ترک بردارد …!به خدايي که خودم می‌دانمچه خدايي … جانم …
چه هوایی … چه طلوعی! جانم … باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا …! به خدايي که خودم می‌دانم! نه خدايي که برایم از خشم نه خدايي که برایم از قهر نه خدايي که برایم ز غضب ساخته‌اند! به خدايي که خودم می‌دانم! به خدايي که دلش پروانه‌ ست … و به مرغان مهاجر هر سال راه را می‌گوید! و به باران گفته ست باغ‌ها تشنه شدند …! و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست! که مبادا که ترک بردارد …! به خدايي که خودم می‌دانم چه خدا
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟ گاه گاهی که کنارت بنشینم کافيست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافيست آسمانی تو ! در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافيست من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه برگی از باغچه ی شعر بچینم کافيست فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز که همین شوق ٬ مرا خوب ترینم ! کافيست
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافيست                                   تو مرا باز رساندی به یقینم کافيستقانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟                                   گاه گاهی که کنارت بنشینم کافيستگله ای نیست من و فاصله ها همزادیم                                   گاهی از دور تو را خوب ببینم کافيستآسمانی تو ! در آن گستره خورشیدی کن                                   من همین قدر که گرم است زمینم کافيستمن همین قدر که با حال و
حمد بی‌حد آن خدايي را سزاست خُوژ ذونو اَسرار سرِّ مار و مور آدما را خُوژ بِارو خُوژ بِرو ذونِه خود را جی توزان اَشیا یكی هركه معنی فهم هو تا یاژ بُس هر كتاب از هر كه هو در اِبتداژ یا كه كامل یا كه جاهل یا چِلو كه هر آنچه خلق بِژكَرتِه به جاست بر دل خُوژ بِژْكِه خلقت نار و نور خُوژ كِروْ هر كاری نی آدم كرو گر بِه كَلّه مغز داره اندكی این قَئَه بر هفت بابا ماماژ بُس داغْنِه بِژ بُرته هو نام خداژ لا اقلاً یك خدايي قائِلو
• نماز موجب یاد خداست: یاد خدا بهترین وسیله برای خویشتن داری و كنترل غرایز سركش و جلوگیری از روح طغیان است. نمازگزار» همواره به یاد خدا می‏باشد، خدايي كه از تمام كارهای كوچك و بزرگ ما آگاه است، خدايي كه از آنچه در زوایای روان ما وجود دارد و یا از اندیشه ما می‏گذارد، مطلع و باخبر است و كمترین اثر یاد خدا این است كه به خودكامگی انسان و هوسهای وی اعتدال می‏بخشد، چنان كه غفلت از یاد خدا و بی خبری از پاداشها و كیفرهای او، موجب تیرگی عقل و خرد و ك
چه هوایی … چه طلوعی!جانم …باید امروز حواسم باشدکه اگر قاصدکی را دیدمآرزوهایم رابدهم تا برساند به خدا …!به خدايي که خودم می‌دانم!نه خدايي که برایم از خشمنه خدايي که برایم از قهرنه خدايي که برایم ز غضبساخته‌اند!به خدايي که خودم می‌دانم!به خدايي که دلش پروانه‌ ست …و به مرغان مهاجرهر سال راه را می‌گوید !و به باران گفته ستباغ‌ها تشنه شدند …!و حواسش حتیبه دل نازک شب بو هم هست!که مبادا که ترک بردارد …!به خدايي که خودم می‌دانمچه خدايي … جانم
من خدايي می پرستم آسمانی تر ازاین  دردمندی  با درفشی کاویانی تر از اینرب رویاهای من دادار آب و روشنی استنازک اندیشی لطیف و پرنیانی تر از این کبریایی نیست چندان این خدای داعشیمن امیری را هوادارم کیانی تر از ایندر نظر  دارم خدايي عاشق و افسانه ای  پادشاهی  بی نهایت آرمانی تر از اینکردگار فرقه ای مقبول کل خلق نیستمن خدايي  دوست  می دارم جهانی تر از این شعر اسد زارعی مرودشتی  
    دل خوشم با عزلی تازه همینم کافی است                                      تو مرا باز رساندی به یقینم کافيست   قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو                                     گاه گاهی که کنارت بنشینم کافيست
در قسمت من از تو غباری کافيست در یاد ، همینکه ماندگاری کافيست یک عمر اگر چه دوستت داشته ام یک لحظه مرا دوست بداری کافيست . یک پاره ی این شعر تویی سه پاره ی دیگرش ، تکرار "تو"ست : امروزهم مانند روز قبل پروانه ها جان میکنند آسان عمری تمنا کرده از من ابر امشب توقع دارم از باران این روزها همرنگ دنیامان همرنگ تو.آبی پررنگم حتی اگر هم مال من باشی در کنج آغوش تو دلتنگم دل سوختن دیگر نمی ارزد! پروانه را بدبین کنم یا نه ؟! خوشبختی ات را چون نمیخواهند یک ش
شاه طوس:ای شه طوس کهبرروی زمین نور خدايي روی بنما که بی پرده خدارا بنمایی نظری هم بگدایی چو من خاک نشین کن ای که در پادشهی صاحب ایوان طلایی وای فردا اگر امروز زمن دست نگیری ای که خود دست خدا وپسر خون خدايي عرش رحمن بود این مصطبه حضرت سلطان جای بر عرش خدا کرده ای ای دوست کجایی در حریم حرم شاه خراسان بادب رو نزنی تا بسر دوش ملایک سر وپایی ----بنقل از کتاب بوستان حسینی -ص 1- انتشارات گلی- تالیف رضا معصومی- چاپ 1405 قمری-
تو پست قبلی نوشتم "خدایا برام خدايي کن!" وقتی داشتم مینوشتم میدونستم چیزی که اینجا بنویسم رو خدا رد نمیکنه. اومدم بگم که خدا برام حسااااابی خدايي کرد. مثل مادری که به زور یه جسم تیز رو از بچش می گیره، بچه گریه می کنه، زار میزنه ولی بعد حالش خوبه.نه انصاف نیست، خیلی بیشتر از اون مادر مهربان، خدا برام مهربونی کرد! شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم ما را به سخت جانی خود این گمان نبود (گویا مال کشکول شیخ بهایی ) نمیدونم این مرحله از زندگی رو چطور گذر
صدایش را می شنوم . صدای قلبم را حتی اگر بازی کودکانه ای همراهش باشد حتی اگر نفسم را حبس کنم یا تند تند نفس بکشم .! همیشه این قلب دارد حرف می زند . دو نت هم که بیشتر ندارد بالا و پایین . اما انگار سال هاست که صدایش را نشنیده گرفته ام ! دلم برایش می سوزد . نمی دانم چه می گوید فقط می دانم که یواشکی با تو حرف می زند . جای حسودی هم دارد . و خدايي که درون من است و من صادقانه هر لحظه از بودنم با او حرف می زنم ولی حتی صدایش را از نزدیکترین اعضایم نمی شنوم
خیلی درد داره که هیچکی تو زندگی دردت رو نفهمه خیلی سخته تو گریه کنی و بقیه مسخرت کنن یا اینکه به جای دلداری و غمخواری، دلخونتر و غمخورترت کنن ولی تو بخند، بخند و نذار هرکس و ناکسی دلسوزت بشه بدون که تو هیچ نیازی به دلسوزی و ترحم دیگران نداری تو خدايي داری که هر لحظه از زندگیت میتونی باهاش درد و دل کنی خدايي که دردتو می‌فهمه و دیر یا زود دردتو دوا می‌کنه *** تو خدايي، تو پناهی، تو امید هر بی پناهی *** *** تو که باشی، هیچ تنهایی نکند گفت‌وگو به تن ها
______________________________________________________________________________________حسین و کرب و بلا. شرح ماجرا کافيست رضا اسماعیلی تازه‌ترین سروده خود را با عنوان برای زندگی سرخ، کربلا کافيست» به اربعین حسینی اختصاص داده است. به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، رضا اسماعیلی تازه‌ترین سروده خود را با عنوان برای زندگی سرخ، کربلا کافيست» به اربعین حسینی اختصاص داده است که در ادامه می‌خوانید؛برای زندگی سرخ، کربلا کافيستبرای لاله شدن، فهم لاله‌ها کافيستندای
بنام خدايي که جانم دهدبه من هرچه خواهد،همانم دهدخدايي که بخشد گناهان من همه هستیم  را جلایی  دهد  خدای محبت خدای صفا خدايي  که پاکی  و شادی دهدخداوند مهر و خداوند عشق   همه هست و نیستی من ، او دهدبنامش جهان زنده شد هرزمانبه دنیای ما رنگ و رو، می دهد کند غنچه ها را شکوفا ، بهاربه پاییز  او رنگ عشق را دهدبه سقف جهان آبی آسمان به دریا همه موج وعمقی دهدهمه عاشقی  لایق ذات اوستهمه   حکم ها  بر دلم ، او  دهد منم راضیم بر رضایش که او همه نیک ها را ب
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیزما در این وبلاگ مطالبی ارزنده را حول محور مسائل خود شناسی که پایه و اساس شکل گیری شخصیت انسان هست رو میزاریم و به یکی از شجره خبیثه که همان وابستگی است رو مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد. امید است با یاری خدای منّان در این دنیای بی ارزش ، عمری با عزّت زندگی کنیم و محتاج محبّت کردن شخص دیگری نباشیم و خودمان خالق محبت کردن به خودمان باشیم و در این راه که جهاد اکبر است از خداوند بی همتا یارم می جوییم.با تشکّر از ح
به نام خالق عشق سلام دوستانِ خوبم✋روز تعطیلتون بخیر حالت دلاتون كه خوبه؟ امیدوارم كه خوب باشه و اگه خدايي نكرده خوب نیس زوده زوده زود خوب بشه
یاد خدا بهترین وسیله برای خویشتن داری و كنترل غرایز سركش
و جلوگیری از روح طغیان است. نمازگزار» همواره به یاد خدا می‏باشد، خدايي كه از
تمام كارهای كوچك و بزرگ ما آگاه است، خدايي كه از آنچه در زوایای روان ما وجود
دارد و یا از اندیشه ما می‏گذارد، مطلع و باخبر است و كمترین اثر یاد خدا این است
كه به خودكامگی انسان و هوسهای وی اعتدال می‏بخشد، چنان كه غفلت از یاد خدا و بی
خبری از پاداشها و كیفرهای او، موجب تیرگی عقل و خرد و كم فروغی آن می‏شود .
من سوالی مبهمم کافيست آسانم کنیدقطره ای از شربت مقصود در جانم کنیدماهی تنگم دلم را حال اقیانوس نیستدوستان با کاسه ای از آب مهمانم کنیدتا دهانم با گِل و لای لجن زاران پر استذر میان قید و بند درد زندانم کنیدزرد تر از ناامیدی این حصار آجریستپس بیایید این طرف سر در گریبانم کنیدمن دگر حرفی نمی گویم که در خاموشی امدر سکوتی محض راحت تیربارانم کنید محمدجواد هدایت
بخایم خیلی گسترده به این موضوع فکر کنیم میشه عدم باور وجود خدا!!! اگر بخایم ساده تر بگیم میشه رد کردن این اعتقاد که خدايي وجود دارد. در معنایی حتی محدودتر، خداناباوری، به‌طور مشخص، این موضع است که هیچ خدايي وجود ندارد.خداناباوری، در تقابل با خداباوری است.که در کلی‌ترین شکل، این اعتقاد است که حداقل یک خدا وجود دارد.  
به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی **** طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن **** به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسی دوایی ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم **** سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی بشناختم خدا را چو شناختم علی را **** به خدا نبرده‌ای پی اگر از علی جدایی علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق **** تو جمال کبریایی تو حقیقت خدايي نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن **** تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی همه عمر همچو
سلام خدا بازهم منم 
در آخرین روزهای پاییزت
اینجا ،،، گوشه ی تنگ و تاریک 
خدایا دلیلش را هنوز نمیدانم ! اما انگار عصبانی هستی !
اینهمه خشم برای موجود ناچیزی چون من ؟؟ منه ناتوان ؟؟
دیگر نمیگویم بس است ،،، کافيست !
دیگر نمیگویم خسته ام ،،،
دیگر برای حال زین پس من هیچ کلمه ای نیست ،،، هیچ حسی نیست ،،، دیگر نه خسته ام نه بی تحمل ،،، 
من اینجا مرده ام ،،، زیر نگاه تو !  
خدایا خشمگین نباش میگذرد! و شاید روزی از اینهمه رنجاندن من پشیمان شوی !
خد
مگر می شود به آن ربِ مهربان و عزیز و دوستِ نزدیک و منتظر یک لحظه تامل و توجه کرد و او همه وجود آدمی را نگیرد و اخذ نکند؟ به خدا قسم! آتشِ عشق این خدای مهربان همه مجموعه های دل را فرا می گیرد و به سمت خود می برد "اَخَذَت لَوعهُ مَحبتکَ بمَجامعِ قلوبهم" این آتش میسوزاند. شوخی نیست! ولی ما از این خدا آنچنان تصویری داریم که نگو خدايي گردن کلفت و مقتدر خدايي که فقط چوب می زند و اقتدار خودش را به رخ خلق الله می کشد.
هر روز که غمگین تر از دیروزیم درگیر غمی جانسوزیم ما تو آتیشه کدامین گناه میسوزیم ؟ زخمامونو با نمک یه عمر می‌بندیم از درد زیادی بیخودی می‌خندیم از زندگی خیلی وقته که دل کندیم دنیایی که ما توشیم ، دنیای خوبی نیست شاید که خدای آنقدر ، خدای خوبی نیست هر جا که کم آوردیم بی وقفه صداش کردیم شاید که خدايي نیست بیهوده تلاش کردیم
ه عنوان نمونه انسان از آن جا ارزش و اعتبار و احترام فزون تری دارد كه انتساب آن به خدا از دیگر آفریده ها بیش تر است؛ زیرا انسان تنها موجودی است كه روح خدايي خاصی دارد و این امكان را به وی بخشیده است تا از همه اسمای خدا برخوردار گردد و به همین سبب خلافت الهی
ای حسین شاه شهیدم ای حسین ماه غریبم ای حسین عشق خدايي ای حسین ای تو فدایی بر سره نیزه ی غمگین دو تا چشم مهربونه عمه زینب بی پناهه مثل بغض آسمونه یا حسین شاه شهیدم یا حسین ماه غریبم حسام الدین رضایی مداحی ای حسین عشق خدايي ای حسین ای تو فدایی ای حسین شاه شهیدم ای حسین ماهه غریبم مداحی حسام الدین رضایی دومین مداحی حسام الدین رضایی ای حسین ای تو فدایی ای حسین عشق خدايي بر سر شهر نگاهم قطره ی اشک و پناهی مداحی حسام الدین رضایی دانلود از لینک
هم‌زمانی‌ها را باید جدی گرفت. سفر اصفهان سفر بی‌گمانی بود. قرار بود برویم شمال و سر از اصفهان درآوردیم. قبلش آدم‌های چهارباغ» علی خدايي را گرفته بودم که بخوانم. قلم خدايي را خیلی دوست دارم. هر جا می‌رفتم - مخصوصاً در چهارباغ – یاد این کتاب بودم. دوست داشتم آن را خوانده بودم و نگاه خودم را با نگاه نویسنده مقایسه می‌کردم. اما به قول شمس لنگرودی از سفر که برمی‌گردم، سفر از من برنمی‌گردد. پس شاید خواندش بعد از سفر دل‌چسب‌ترش کرد.
سوره هود آیات 84 و 85 : و ما به سوی اهل مدین برادرشان شعیب را (به رسالت فرستادیم)، وی گفت: ای قوم، خدای یکتا را که شما را جز او خدايي نیست پرستش کنید و در کیل و وزن کم‌فروشی مکنید، من خیر شما را در آن می‌بینم (که با همه عدل و انصاف کنید) و (اگر ظلم کنید) من می‌ترسم از روزی که عذابی سخت شما را فراگیرد. ( 84 ) ای قوم، در سنجش وزن و کیل اجناس عدالت کنید و آن را تمام دهید و به مردم کم نفروشید و در زمین به فساد برنخیزید.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها