نتایج جستجو برای عبارت :

تن یک نفس که با تو بودم سرمایه عمر جاودان شد

ای روی تو ماه عالم آرای همه وصل تو شب و روز تمنای همهگر با دگران به ز منی وای به من ور با همه کس همچو منی وای همهای آرزوی گمشده مهمان کیستی درد منی بگو که درمان کیستی دامان من ز اشک ندامت پرآتش است ای نو گل شکفته به دامان کیستی من همنشین درد و غم و رنج و حسرتم ای آرزوی گمشده مهمان کیستی ای آرزوی گمشده مهمان کیستی؟؟؟؟؟نگرفته هنوز برگ عیشی افسوس بهار من خزان شدآن نیم نفس که با تو بودم سرمايه ی عمر جاودان شد
خداوند به خاطر محبتش انسان را آفرید ولی انسان گناه کرد و از ملکوت خدا دور شد و حیات جاودان را از دست داد.
اما خدا یگانه پسر خود را فرستاد تا هرکه به او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه زندگی جاودان یابد
 
پس عیسی مسیح به میان انسانها آمد تا محبت خدا را به آنها نشان دهد و دری باشد به سوی ملکوت خداوند. خون او بر صلیب ریخته شد تا گناهان انسان را بشوید.
بر اساس کتاب مقدس هرکس ایمان بیاورد عیسی فرزند خداست نجات و زندگی جاودان می یابد و این خبر خوشی است که به
مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید طاقتم را خواهش اکبر، در آن ظهر عطش برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید انتخابی سخت، حالم را پریشان کرده بود شور میدان­داری اکبر به فریادم رسید تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه کودک شش ماهه ام - اصغر - به فریادم رسید تا بماند جاودان در خاک این فریاد سرخ خیمه آتش گشت و خاکستر به فریادم رسید نیزه ها و تیرها و تیغ ها کاری نکرد تشنه بودم وصل را خنجر به فریادم رسید جبرئیل آم
شاد بوده، من اونجا بودم گریه آبغوره، من اونجا بودم میگفت سختیا بدجور آسونن، من اونجا بودم میگفت از توو داغونم، من اونجا بودم میخواست دوست صمیمی، من اونجا بودم ميکرد توو دل غریبی، من اونجا بودم فکرِ قوّتِ قلب بود، من اونجا بودم میگفت کمکِ من کو؟، من اونجا بودم میداد روزیمون تُپُل سود، من اونجا بودم سُفره کوچيک بود بزرگ بود، من اونجا بودم احساس عشق میخواست، من اونجا بودم چه سالم چه بیمار، من اونجا بودم من اونجا بودم تو یه خُرده ترسیدی من اون
می خواهند به فراموشی بسپارمت اما هرگز . هرگز نمیخواهم کنار آمدن با فراموش کردنت کار آسانی نیست اما ممکن است اما من سختی کنارم نبودنت را به جان خریدارم اما هرگز با نبودنت کنار نمی آیم . تو بودی و هستی و خواهی بود پس جاودان بمان در کنارم ، در ذهنم ، در فکرم ، و در قلبم . دلم لک زده برای شنیدن صدایت ، برای حرف زدنت ، برای فاطمه فاطمه گفتنت اما چه کنم که از همه این ها محروم شده ام . پنج روز از نبودنت می گذرد و من روز ها و ساعت ها را بدون تو سپری می کنم .
گفتی از اتّفاقی که تازه‌ست، از کهن داستان جهان؛ عشق اتّفاقی که همواره بوده‌است، باستانی‌ترین داستان عشق جز همین داستان هرچه خواندم، رنگ نیرنگ و بیهودگی داشت رنگ‌ها را گرفت و به من داد، رنج بیرنگیِ جاودان؛ عشق من زمین تھی دست بودم، از گران باری و تیرگی مست روشنم کرد و پروازم آموخت، برد آن سوتر از آسمان، عشق پهن دشت شگرف بهشت است وسعت تنگنایی که دارد لامكان است جایی که دارد درنگنجد به شرح و بیان عشق گر همه نیستی سوی عشق است، سربه سر هستی‌ا
در این طرح حداقل 5 جلدی، فرهنگ ایران باستان از منظر جاودان خرد برای جوانان غیر دانشگاهی نوشته خواهد شد. جلد اول ان را معرفی کردم. در مجلدات بعدی با طرحی کاملا مشخص ، این یادداشت های مطرح شده تکمیل می شود. مثلا در جلد اول دو یادداشت راجع به کوروش کبیر است که يکی به معرفی و نقد ذوالقرنین( کوروش کبیر) ابوالکلام پرداخته و دیگری به مظهر ایزد مهر بودن وی،در جلد دوم هم یادداشت های راجع به کوروش کبیر هست: کوروش کبیر و شاگردان سقراط و در جلد بعدی به معرف
۱- سرمايه‌گذاری مناسب : - فراهم كردن امكان سرمايه‌گذاری بلندمدت و برنامه‌ریزی مالی - انتخاب سبد سرمايه‌گذاری با توجه به شخصیت ریسك‌پذیری فرد * سبد كم‌ریسك: پرداخت سود تضمینی 15% و پیش‌بینی سود 16.5% * سبد ریسك متوسط: پرداخت سود تضمینی 14% و پیش‌بینی سود % * سبد پرریسك: پرداخت سود تضمینی 12% و پیش‌بینی سود 25% ریسك كم بیانگر آن است كه بیشتر وجوه در سپرده‌های بانكی و اوراق قرضه و از این قبیل سرمايه‌گذاری می‌شود.
اینستاگرام فارسی؛ تولد بانوی جاودان سینما این مطلب گزیده‌ای‌ست از رفتار سلبریتی‌های ایرانی در اینستاگرام، طی يک هفته گذشته. برترین‌ها: این مطلب گزیده‌ای‌ست از رفتار سلبریتی‌های ایرانی در اینستاگرام، طی يک هفته گذشته. جنجالی هفته. جنجالی این هفته ماجرا‌های قورباغه و پخش نشدن آن است. با وجود اینکه ۲۴ آذر از سمت سازمان سینمایی به عنوان روز انتشار اولین قسمت سریال قورباغه» به بینندگان وعده داده شده بود و بنر‌های این سریال در سطح شهر
من ضعیف بودم تو قوی. من فقیر بودم و تو قوی. من ترسو بودم و تو شجاع. ببخشید. من تو را از نداشته هایم شناختم. من قدرت نداشتم و تو را با قدرتت شناختم. من فقیر بودم و تو را با ثروتت شناختم. من ترسو بودم و تو را با شجاعتت شناختم. اما تو هم که اینها نیستی. اینها صفات تو هستند. اینها هنوز تو نیستی. پس چطور تو را بشناسم. اکر من هم قوی بودم، ثروتمند بودم، تاثیرگذار بودم باز هم شیفته ی تو می شدم؟ هنوز هم دوست داشتم برای تو بنویسم؟ روزی می آید، که خیلی نزديک است،
پریروز تهران بودم کنار يکی از همکارای نشسته بودم که دورادور میشناختمش يک چهره بی بی فیس با يک چاله روی صورتش که سه بر صفر از بقیه جلو میفتاد تمام طول روز محو تماشای اون بودم و همش دنبال این بودم باهاش يک کلمه حرف بزنم شب موقع برگشت فکر که کردم انگار قبلا این رو يک جایی دیدم انگار خیلی وقته میشنخاتمش تو هواپیما که فکر ميکردم یادم آمد که اسمش اسم کسی بود که قبلنا دیونش بودم اسمش مهسا بود و چقدر شبیه اون بوده ترم اول دانشگاه بودم و میخاستم به هر ق
باسلام خدمت شمااستادگرامی.بنده دو سوال دارم: آیا دستورالعملی برای ادای قرضها وجود دارد ؟ خواهشمندم دستورالعملی برای ثروتمندشدن بفرمایید.حجت الاسلام و المسلمین جاودان فرمودند: سلام عليکم و رحمة الله،دستور برای پرداخت قرض ختم سوره و العادیات در چهل روز هر روز صد و ده بار است. البته سعی کنید در طول چهل روز گناهی نکرده باشید بد اخلاقی نکنید که دعا قبول شود. این دستور عمومی است.برای ثروتمند شدن ختم آیه و من یتق الله را انجام بدهید به این شکل از
یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینتبه ضریح ارباب که رسیدم همین شعر روزمزمه  کردماما گریه امان ندادچه حالی بود سردرگم شده بودمدستپاچه بودم .انگار دعاها یادم میرفتحالا منجایی بودم که خیلی ارزویش را کرده بودم برایش اشکها ریخته بودم.اینجا خانه امن  عشاق بامعرفتسیدالشهدا.خداراشکرت این زیارت اخرصفر رابحساب اربعینبگذارالسلام عليک یا اباعبدالله .  
من اگر که آخرین زن زمین بودم شاید و اگر که اولین شاید بودم من اگر نه من اگر که تنها بودم، يکتا زن‌ترین زن‌ تنهای زمین بودم اگر که من شاید کبودی نگاهم را میشد شست از کبود و از خموش و از تاريکی گاه درخشان تک ستاره وار شاید که اخت می‌گرفتم يک شب نشسته بر پله‌ی خانه‌ای من اگر که بودم تنها زن در این جهان با عشق و میشد که شاید بگویم آن زمان که دوخته بودم این کبود را در آن سیاه که دوستت دارم من و نه اما کنون که من ترسیده و خسته‌ام شاید و شاید کمی کبود
به یاد داشته باشم که دلیل اینکه در چند شغلی که بودم معمولاً نفری آشخور بودم این بود که خودم انتخاب کردم که جابجا بشوم و دچار نخوت و تکرار و خستگی نشوم که اگر می ماندم نفر قدری بودم برای خودم در هر سه جایی که کار کرده بودم مخصوصا مورد تست و تکنولوژی
پرنسسبهت گفته بودم اینو خودم خوب میدونمبهت قول داده بودم که بشی پرنسس توی خونمبهت گفته بودم از رود و ماه و اسموناز روزهای خوبی که ساخته شدن تو ذهنمونولی خستم به خدا اول از دست خودمنمیدونم تا کجا بمونم حتی دیگه پشت خودممن دروغ بودم از اول پیش توخم و افسرده و مائیوس محال با نقاب کنار توبازم به یاد توبازم کنار توبهت گفته بودم زندگی رمانتيکیجمعه هامون پاشم و صبحونه  و بچه هامون يکی يکیبهت گفته بودم یه تراس نقلی و سبزچهارتا صندلی چوبی همه تو رو
پرنسسبهت گفته بودم اینو خودم خوب میدونمبهت قول داده بودم که بشی پرنسس توی خونمبهت گفته بودم از رود و ماه و اسموناز روزهای خوبی که ساخته شدن تو ذهنمونولی خستم به خدا اول از دست خودمنمیدونم تا کجا بمونم حتی دیگه پشت خودممن دروغ بودم از اول پیش توخم و افسرده و مائیوس محال با نقاب کنار توبازم به یاد توبازم کنار توبهت گفته بودم زندگی رمانتيکیجمعه هامون پاشم و صبحونه  و بچه هامون يکی يکیبهت گفته بودم یه تراس نقلی و سبزچهارتا صندلی چوبی همه تو رو
پرنسسبهت گفته بودم اینو خودم خوب میدونمبهت قول داده بودم که بشی پرنسس توی خونمبهت گفته بودم از رود و ماه و اسموناز روزهای خوبی که ساخته شدن تو ذهنمونولی خستم به خدا اول از دست خودمنمیدونم تا کجا بمونم حتی دیگه پشت خودممن دروغ بودم از اول پیش توخم و افسرده و مائیوس محال با نقاب کنار توبازم به یاد توبازم کنار توبهت گفته بودم زندگی رمانتيکیجمعه هامون پاشم و صبحونه  و بچه هامون يکی يکیبهت گفته بودم یه تراس نقلی و سبزچهارتا صندلی چوبی همه تو رو
من اگر نوشته بودم؛ میشدم متن های شاملو که از عشق لبریز باشم.
من اگر صدا بودم؛ میشدم تصنیف های شجریان که از آرامش پر باشم.
من اگر فکر بودم؛ میشدم ذهن دختری دیوانه که از شادی تهی نباشم.
من اگر گیاه بودم؛ میشدم سروی تنها تا همیشه سبز باشم.
من اگر سنگ بودم؛ میشدم دماوند تا استوار و مقتدر باشم.
من اگر خانه بودم؛ میشدم خانه ای کاه گلی در روستا که تشریفاتی از سادگی داشته باشم.
من اگر دست بودم؛ میشدم دست مادر تا چاشنی مهربانی داشته باشم.
 من اگر پا بودم؛
يک هفته در جوار امام رضا بودم. از اینجا از خانه از سازم و از همه چیزهای همیشگی يک هفته دور بودم. آنجا انگار زمان متوقف می شود. گوشه ی حرم می نشستم. همان رواق همیشگی که از کودکی آنجا می رفتیم. همان رواقی که پر از کاشی های آبی و زرد است. من بودم و کتاب دعایی. من بودم و کاشی های آبی که از نگاه کردنشان سیر نمی شدم. من بودم و خلوتی که نهایت آرامش بود. از امام رضا خیلی چیزها خواستم. اول از همه؛ عشق بود. چون:زندگی بی عشق اگر باشد همان جان کندن استدم به دم جان
من خود جهنم بودم . می خواستم تو را بیاورم پیش خودم تا بهشت باشم.تا توی بهشت باشم . حق من نبود که آتش از پوستم بیرون بجهد . تو لیاقت بهشت بودن را  نداشتی . گمراه بودم  . تو سربراه ترین آدمی بودی که می شناختم . عزیز بودی . منفور بودم .
می خواستم برای يک روز هم که شده جایمان عوض شود . من بیایم توی بهشت تو . تو جهنم باشی . می سوختم هرروز و هرروز و تو شیرین و خنک سایه می انداختی .مبهوت بودم از کار جهان . از بودن های متفاوت مان . از سکوتی که بودی ، از هیاهویی که م
#شعر_آخر این منم تک ستاره‌ای بی نور قصه‌ای از زمانه‌هایِ دور اتفاقی عجیب و بی منظور مرده‌ای آرمیده در دلِ گور روز و شب بار غصه‌ام بر دوش ژنده پوشی غریبه و شبگرد ظاهرا سنگواره‌ای بی درد از درون طرحِ زخمیِ يک مرد شکلی از آنچه که نباید کرد دوره‌گردی غریب و ماتم‌پوش رشته کوهِ غرور بودم که. قله‌ای بی عبور بودم که. يکه مردی جسور بودم که . عاشقی بی شعور بودم که . آنچه امروز می شوم هم روش من درختی که بی ثمر شده‌ام بارها مالِ يک نفر شده‌ام باره
برق خوشحالی را در چشمانش دیدم ،دلم لرزید،این برق يک زنگ خطر است ،يک هشدار هشداری که خبر از رفتن میدهد.رفتن! چرانباید برود؟اوحق دارد که برود بالاخره معشوقه اش بازگشته است باتمام مهربانیش و ابراز پشیمانی ميکند و او چشمانش برق میزند ،میخوانم حرف درون چشمان خوش رنگش را دلباخته است مثل من و من تنها برایش مدتی بودم .میبینی!حتی اسم اینکه برایش چه بودم و که بودم هم مشخص نیست فقط بودم ودل دادم به دلی که درونش جایی ندارم .
یا به قول خارجیا فکت: ۱- اولین باری که تونستم قرص رو مثل آدم قورت بدم، ۱۹ سالم بود. ۲- بچه که بودم خرما نمی خوردم و بهونه ام هم این بود که "سیاهه" ! ۳- اولین باری که کیوی خوردم دوم دبیرستان بودم. ۴- بلد نیستم اسکناسهای پول رو مثل بقیه ی آدمها بشمارم. ۵- از عنکبوتها به شدت میترسم و هنوز کابوس عنکبوت دارم. ۶- هیچوقت فیلمای استار وارز رو ندیدم. ۷- با اینکه عاشق هری پاتر بودم ولی قبل از دانشگاه کتاباشو کامل نخونده بودم ۸- تمام تابلوهای سردر مغازه ها،
در شکفتن جشن نوروز برایت در همه سال سر سبزی جاودان و شادی اندیشه ای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمت های خدادادی و سلامتی پیوسته برای همه مردم دنیا و ظهور آقا امام زمان (عج) آرزومندم. سال نو مبارک ارادتمند محمدرضا قربانی ussd: *6655*1001951#
هی با خودم میگم اگر اونکارو کرده بودم.اگه اینکارو نکرده بودماگه اینجوری رفتار کرده بودم.اگهاگه.تو سرم اما و اگر های زیادی هستمغزم درک نميکنه که قسمت نبوددرک نميکنه که هیج برگی بدون اذن خدا نمیوفتهگذشت.تموم شد.
سلام یاسمن جان امروز تولد حضرت زینبه .قرار بود امروز جشن عبادت تو باشه. من خیلی براش برنامه ریزی کرده بودم. روی جزییاتش کلی فکر کرده بودم و پولامو جمع کرده بودم که به بهترین شکل ممکن برات برگزارش کنم. قرار بود توی خونه خاله فائزه یا نهاااایتا توی حسینیه نقسانی ها برگزار بشه. کلی دکور دیده بودم و قیمت مقوا و فوم دراورده بودم که اون دکور رو برات درست کنم. یه دکور سرمه ای و سفید شيک با گلهای رز مقوایی که به صورت ال مانند بالای دکور قرارش بدم و یه تو
از ساعت ۱۲ تا ۸ تو خیابون بودم ظهر و شب رفتم مسجد ۲ ساعت هم پشت در پشت بوم بودم شب اینقدر حالم بد بود به ریس پیام دادم که من کار رو تو خونه انجام میدم خدا خواست اونم گفت هر جور راحتی ساعت ۱۱ شروع کردم رو میز کتابخونه بودم .همش با این فکر ميکنم چقدر تاثیر بد داشته تو ذهنم با تو رابطه داشتن انگشت
يکسال و اندی میشه ک به ترکیه نقل مکان کردیم. من و همسر و فرزندم. توی این يکسال روزای مختلفی رو پشت سر گذاشتم. روزای اول ک اومدیم دخترم 4ماهه بود. تو اوج دلدرد و گریه های نوزادیش بودیم. از خانواده پدریم جدا شده بودم و خیلی دست تنها بودم. اونقدر درگیر دغدغه های بچه داری بودم ک کلا از زندگی شخصی و خانوادگیم غافل شده بودم. با بی تجربگی ما و حرص شوهرم برای پول خرج کردن خیلی زود پولی ک همراهمون بود تموم شد.
روز اول دانشگاه بود. هفتمین روز از هفتمین ماه سال۹۷. هفته قبل نیز برای انجام کارهای گزینش و ثبت نام آمده بودم. از دانشجوهای سال قبل و برخی فارغ التحصیلان درباره سختگیری‌های دانشگاه فرهنگیان، مخصوصاً دخترانه اش شنیده بودم. مراحل گزینش سختی را پشت سر گذاشته بودم و حالا من مهدیه ی ۱۸ ساله، جلوی در ورودی دانشگاه ایستاده بودم. مادرم هم همراهی ام می کرد. به همراه همدیگر وارد محوطه دانشگاه شدیم و در همان بدو ورود، پذیرایی شدیم.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مشاوره social harms