نتایج جستجو برای عبارت :

يک جا بود که فهميدم آرزوها ؛آرزو مي مانند چشمانم خفه خون گرفتند يکجا درست وسط خنده هايم جهنم بامن رقصيد

یکجا بود ، ك فهمیدم آرزوها ، آرزو می مانندو چشمانم خفه خون گرفتند و یکجا درست وسط خنده هایم جهنم با من رقصیدبا اسید وارد میشدند و با خنجر یادگاری می نوشتند و بعد می رفتند و زمانی ك نباید ، بر می گشتندو خیلی مردیم تا کمی زندگی کنیم جایی رسید ك نفس هایم درد میکردند ك فشارم را دیگر نمیشد بلند کرد .و فهمیدم همه چیز غیر ممکن استو هدف هایم باید تغییر کنندعلایقم را محکم بغل کردم و کنار گذاشتم !و فقط ماندم تا بگذرد هیچ چیز آنقدر بد نبود ك گفتم ،خیلی
غبار مقدم تو ، توتیای چشمانم ز هجر تو شده ابری هوای چشمانم سحر که سفرۀ دل وا کنم به راز و نیازفقط وصال تو باشد دعای چشمانم اگر که بغض گلویم کمی ترک بخوردپر از ستاره شود این فضای چشمانم تمام عالم هستی، غریب در نظرمفقط فراق تو شد آشنای چشمانم دو دیده ام شده تاریک در حجاب گناهنگاه مست تو باشد ضیای چشمانم نظر به روی تو آداب و سعی خود داردسرت چو مروه و پایت صفای چشمانم به غیر دامن خیسم ز قطره قطرۀ اشککسی دگر نشنیده صدای چشمانم قسم به فاطمه داغی
من جهنم دیگرى تصور داشتمگذشته تر جهنم ؛ گداختِه داغ آهنى بودكه هر بار به صلیب مى كشیدو زیر پا ؛ آتشى كه مى رقصیدهیاهوى شعله هاو دریاهایى كه مى جوشیدو همه جا شبو همه جا داغ و نارمن جهنم دیگرى آرزو داشتمدر این دوزخ هیچ چیز شدیداً داغ نیستاما همه چیزشدیداً جهنمى استهرچند نمى سوزماما به راستى كه مى سوزممن جهنمِ دیگرى آرزو داشتم\پ.ن:بهشت متعلق به ادم هاى خوب استو جهنم سهم ادم هاى بدمن هرگز ادم خیلی خوبى نبودمو هرگز ادم بدى هم نبودم!مرا به كجا روا
قراربود که آویشنی کنی بامن نخواستی که رفیق جوانی ام باشیصفای ثانیه ی شادمانی ام باشی به حرف تازه طراوت ببخشی ام گاهیسروددلکش بی همزبانی ام باشی نیاوری به زبان نام من به بی مهرینه اینکه داعی نامهربانی ام باشی ازآن کویری کرمانی ات دلم میخواستهوای ابری مازندرانی ام باشی بپرورانمت ازبیقراری بارانکه اعتبار من وباغبانی ام باشی زذهن کهنه نیایدپدیدشعرنوینبیا که درپی خانه تکانی ام باشی روانبودپس ازآنهمه حکایت ومهرروی وباعث دلناگرانی ام با
چرا راه بهشت از جهنم می‎گذرد؟ هر که در این دنیا صراط مستقیم را طی کند، در روز رستاخیز نیز صراط را با سلامت خواهد پیمود و هر کس در این جهان از صراط مستقیم، منحرف شود در سرای باقی هم بر صراط خواهد لغزید. از قرآن کریم استفاده می‎شود که راه بهشت از جهنم می‎گذرد و همه مردم باید آن راه را طی کنند، اگر بهشتی باشند از جهنم می‌گذرند و سپس به بهشت می‎رسند و اگر جهنمی باشند همان‌جا میمانند و نمی‌توانند از جهنم خارج شوند.
من نمیدونم واقعا عاشق یه دختر شده بودم یا نه.اما یادمه كه با اینكه عطرش بوی جهنم میداد،من با ولع بوش میكردم.یادمه با اینكه حرفاش به تلهی جهنم بود،من ازش لذت میبردم.صدای نفس نفس زدنای سردش وقتی كه روی كولم بود،صدای جهنمی بود كه بهم ارامش میداد.یادمه به اندازه ی جهنم حالش ازم بهم میخورد.یادمه به اندازه جهنم زیبا بود و یادمه به اندازه جهنم زجر كشیدم… اما با این حال اون جهنم بهشت من بود.یه بهشت تلخ با یه بوی عطر نفرت انگیز.
در گذشته تصور می کردم خندیدن کار آسانی بوده و تنها مستم سوژه است ولی اکنون بر این باور نیستم
امروز به این نتیجه رسیده ام که غصه خوردن و غمناک بودن راحت است.گریه کردن راحت است.عزا گرفتن راحت است.چرا که کوچک که بودم با سوژه ای بی نمک می خندیدم و نه تنها لبم می خندید بلکه چشمانم و از همه مهم تر قلبم هم می خندید و شاد میشد.
و اما امروز.سوژه ها سخت مرا می خندانند و هنگاهی که لب به خنده می گشایم تنها و تنها لبم می خندد.چشمانم می گرید و قلبم نفس را
باز هم در گوشم قصه بخوان تا خوابم ببردقول می دهم این بار قبل از رسیدن به خانه کلاغچشمانم را ببندم و تو را تصور کنمقول می دهم این بار قبل از آنکه صدایت آرام و آرامتر شودچشمانم را ببندم و در خیالم دست هایت را سفت تر بگیرم, آتقدر که نتوانی رهایشان کنیقول می دهم این بارقبل از آنکه گوشه بالشم را نوازش کنیچشمانم را ببندم و آنقدر هم قدم رویایت شوم که با بوسه روی پیشانی پیش از خواب همبیدار نشوم قول می دهم این بارقبل از آنکه چراغ اتاق را خاموش کنیچشما
هر بار که از خیابان رد می شوی،آرزو می کنم که کسیحتّی سایه ات را نبیند! آرزو می کنم که عطرت را،حتّی گنجشکان به لانه شان نبَرند!آرزو می کنم که لبخندت راجز منکسی قاب نکندتا بر دیوار دلش بیاویزد!آرزو می کنم امّانمی توانم.نمی توانم جلوی هیچ یک از اینها را بگیرم.کاش می شدپیش از آنکه عاشقت شوم،رازمان را تمامِ شهر بدانند؛درست یک لحظه بعد از آنکهتو عاشقم می شدی.  
بله.من خواب را به همه چیز.تقریبا هر کاری ترجیح داده ام.نه به خاطر این که در خواب از حدود امکان خارج می شوم.و نه به خاطر این که در خواب هایم از دنیایی که دوست ندارم به جایی دیگر,هر جا, می روم و از مشکلات روزمره ام رها می شوم.اگر بخواهم راستش را بگویم چون خواب برادر مرگ است.و هر وقت که انرژیم برای تحمل این دنیا تمام می شود و مستهلک و خسته ام -که این روزها زیاد پیش می آید- سرم را روی بالش می گذارم,آرزو می کنم که کاش نبودم و چشمانم را می بندم:"کارهایی بود
داستان جهنم، بهشت و قاشق های دسته بلند / Long Spoons in Heaven and Hell نویسنده: محمد آیتی گازار بهشت و جهنم روزی مرد با خدایی از خدا پرسید : " خداوندا، دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ " خداوند آن مرد را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.
نگاهش می‌کنم. چشمانم را می‌م. طاقت نمی‌آورم. دوباره نگاهش می‌کنم و سرم را پائین می‌اندازم. نمی‌شود. سرم را بلند می‌کنم و در چشمانش خیره می‌شوم. دیگر مقاومت نمی‌کنم. خیسی و گرمی گونه‌هایم را حس می‌کنم. این چشم‌ها، آن‌قدر زنده‌اند که از توی عکس اعلامیه هم گویی دارند با آدم نجوا می‌کنند. از همان حرفهای زندگی بساز همیشه‌اش. از همان‌ها که می‌گفت "درست می شه". و این حرف آن‌قدر قدرت داشت که درست هم می‌شد.
آیا وجود "جهنّم" از انسان‌ها سلب اختیار کرده است؟ برخی بر این باورند که خداوند می‌گوید: من را اطاعت کنید و یا در آتش جهنم بسوزید. مردم آزادند می‌توانند از دستورات خداوند اطاعت کنند یا نه، این چه آزادی است که انسان جرأت انجام گناه را ندارد، از این رو وجود جهنم یعنی انسان مجبور است گناه نکند.» شبهه‌کننده در این متن به دنبال این است که به مخاطبان خود القا کند، وقتی جهنم وجود دارد، انسان در فعل خود مختار نیست، چون از ترس جهنم و عذاب‌های آن، بر
باور کنتو را پنهان خواهم کرددر آنچه که نوشته‌امدر نقاشی‌ها و آوازها و آنچه که می‌گویمتو خواهی ماندو کسی نه خواهد دیدو نه خواهد فهمید زیستن ات را در چشمانمخواهی دید و خواهی شنیدگرمای تابناک عشق راخواهی خفت و برخواهی خاستروزهای پیش رو را خواهی دیدکه نخواهند بودچون روزهای گذشتهآنطور که زیسته بودیدر افکارت غرق خواهی گشتفهمیدن هر عشقیگذران یک عمر استسپری خواهی‌اش کردتو را وصف ناپذیرزندگی خواهم کرددر چشمانم خواهم زیستدر چشم‌هایم ، تو را
شب آرزوها، شب حیرانیآدم‌ها است. فرصت، طلایی است. نباید از دست داد. مأموری درشب آرزوها برای آرزوخواهی، مقدماتی فراهم آوری. روزه بگیری. دعا بخوانی. هر چقدركه روز، طولانی باشد و هر چقدر هم كه تو در پی تلاش روزانه بی‌رمقباشی. بازهم روزه می‌گیری. آخر میخواهی شب آرزوها به هیچ قیمتی ازدست نرود . - چرا؟ ! - چون آرزوها همه وجود تو را اشغال كرده‌اند؛ اصلاً مگر ما چیزیغیر از آرزوهامانهستیم؟! حال كه فرصتی چنین ناب به همین ارزانی در دستان تو، بالا و پای
گول خنده هایم را مخور سال هاست که در خفا می گریم سال هاست بدون حرف در دل تنهایی فرو می روم عادت دارم به اشک های نهان به خنده های بلند به نعره کشیدن در دست های بی پناه خود به روان پریشانم به بی پناه بودنم به تنها بودنم دیگر نبود هیچ کس در کنارم اهمیت ندارد دیگر حرف های بغض شده برایم درد ندارد دیگر اشک هایم بر صورتم روان نیست حتی چشمه ی اشکم هم خشکیده است و حتی خنده هایم از ته دل نیست تنها درد هایم را نشان نمیدهد و بس:) #the_special_addressed
قوی کسی است که نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند، و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!!هر گاه زندگی را جهنم دیدی، سعی کن پخته از آن بیرون آیی.سوختن را همه بلدند!!زندگی هیچ نمیگوید، نشانت میدهد!!با زندگی قهر نکن. دنیا منت هیچکس را نمیکشد.یکی رفت و،یکی موند و،یکی از غصه هاش خوندویکی برد و،یکی باخت و،یکی با قسمتش ساختویکی رنجید،""یکی بخشید""یکی از آبروش ترسیدیکی بد شد،یکی رد شد،یکی پابند مقصد شدتو اما باش،"""خدا اینجاست."""با خود عهد بستم که به چشمان
گفتیم آرزو شد او را که شما را ببیند و میگفت که میخواهم که خداوندگار را بدیدمی خداوندگار فرمود که خداوندگار را این ساعت نبیند بحقیقت زیرا آنچ او آرزو میبرد که خداوندگار را ببینم آن نقاب خداوندگار بود، خداوندگار را این ساعت بی نقاب نبیند وهمچنین همه آرزوها و مهرها و محبتها و شفقتها که خلق دارند بر انواع چیزها بپدر و مادر و دوستان و آسمانها و زمینها و باغها و ایوانها و علمها و عملها و طعامها و شرابها همه آرزوی حق داند وآن چیزها جمله نقابهاست چو
صدای خاچیکیان ترانه ای از یغما گلرویی،  نگاهی به کتابخانه ام میندازم نمایشنامه ای از مروژک .  نمیدانم چه شد که سر از کردستان در اوردم. یک بار هم نشد بعد از چند سال که از شهری به شهر دیگر میرفتیم احساس غریبی کنم ، این روزها که  پس از چند سال  برگشتم به جایی که تعلق دارم آنقدر احساس غریبی میکنم که گویی از همان اول نافم را با کوهستان بریده اند . عاشق سینما بودم ، چهره های هنر پیشه هارا بیشتر از چهره خودم در آینه  دیده بودم . یادم می آید، دوازده سا
برایت رویاهایی آرزو می‏‌کنم تمام نشدنی و آرزوهایی پرشور که از میانشان چندتایی برآورده شود. برایت آرزو می‏‌کنم که دوست داشته باشی آنچه را که باید دوست بداری و فراموش کنی آنچه را که باید فراموش کنی. برایت شوق آرزو می‏‌کنم. آرامش آرزو می‏‌کنم. برایت آرزو می‏‌کنم که با آواز پرندگان بیدار شوی و با آرامش خانواده به خواب روی. برایت آرزو می‏‌کنم دوام بیاوری در رکود، بی ‏تفاوتی و ناپاکی روزگار. بخصوص برایت آرزو می‏‌کنم که "خودت باشی" ‌ ‌‌ ‌
میگم دقت کردی پناه تو این سه شبِ اخیر رکورد زده و سه شب متوالی پناهِ آرزوهاش شده و خوشحالشون کرده؟؟ هیچی خواستم بگم امیدِ همه آرزوهای ناز و دلبرشه؛ کاشکی کاری کنی همیشه حواسش بهشون باشه و دلسرد و ناامیدشون نکنه. خودت میدونی که من از هر آدم قشنگی یه دعا و آرزوی مخصوص میگیرم که همیشه اون آرزو من رو یاد اون آدم بندازه و اون آرزو رو برای همه اونایی که دعا میکنم ازت میخوام. میخواستم اون آرزویی که پناه رو یادم میاره این دلبر قشنگ باشه: "خدا آدمهای قش
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می دریدوقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می كشیدوقتی عطش طعم تو را با اشك هایم می چشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلیچیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یك آن شد این عاشق شدن دنیا همان یك لحظه بودآن دم كه چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی كه من عاشق شدم شیطان به نامم سجده كردآدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده كرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلیچیزی نمی دانم از این دیوانگ
کودکی،آرزو های زیبا،بچگانه و رنگی،آرزو هایی که هرروز تغییر میکرد و ما در بچگی بی خبر از همه جا و همه چیز کودکی میکردیم و آرزو. گذشت کودکی و بزرگتر شدیم آرزو ها کمتر اما بزرگتر ، منطقی تر این آرزو ها دیگر تغییر نمی‌کنند دنیای زیبای کودکی بی خبر تمام شد و حال ماییم و آرزو های بزرگ و فکر کردن به آنها، اما خوب بزرگ تر شدن قانون زندگیست و حسرت در دیروز بودن طبیعت انسان ها. من تنها آرزوی بزرگی را که دارم و هر روز با خودم تکرار میکنم و هیچ وقت از تلا
آدم‌ها جهنم دست‌ساز خویش‌اند بیا در آتش هم بگریزیم. کاش دست ات را می‌گرفتم از پله تاریخ پایین می‌دویدیم به ابتدای زمین می‌رسیدیم آنجا که در گِل آدمی گل رازقی می‌رویید کاش نبض‌ات را می‌گرفتم و منتشر می‌کردم تا دنیا به حال طبیعی‌اش برگردد. آدم‌ها جهنم دست‌ساز خویش‌اند. باید بروم نامم را در ردیف عقاب‌ها، ببرها، و شب‌پره‌ها بنویسم در آلبوم قدیمی سارها مسکن کنم آدم‌ها جز در کنار تو، هیچ تصویری ندارند. "شمس لنگرودی"
عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. کریستوفر مارلو
جک , جک جدید
آن گاه که ، زایش راهی نو را از درون خویش احساس کردی پای در راهی خواهی
گذارد که پیشتر برای رسیدن بدان بسیار  تلاش نموده ایی . ارد بزرگ

انسان در همان لحظه که تصمیم می گیرد آزاد باشد ؛ آزاد است. ولتر

مردی که لبخند به صورت ندارد نباید دکان باز کند. ضرب المثل چینی

سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی . ارد بزرگ

وظیفه چیزی است که از دیگران انتظار انجامش را داریم.اسکاروای
حال من را گر بپرسی چشم هایم خوبند
نگاه هایم خوبند خنده هایم كمى مصنوعى واویلایهِ گریه هایم خوبند
قهقهه هایم قهر كردند نعره شیون هایم خوبند
اعتراض هایم علیل مانده اند سركوبِ طغیان هایم خوبند
دوست داشتن هایم به گور مى روند تنفر هایم خوبند
راه رفتن هایم خسته ست پاهایم خوبند
دهانِ نطق بسته است گٓلویه بغض هایم خوبند
گوش هایم گلوله گلوله سمعك لیك صداىِ ضجه هایم خوبند
فریاد كه خوب هایم درد دارند افسوس، دردهایم هنوز خوبند
حال من را گر بپرسی ه
وقتی قلم ب دست میشی و رنگ میدی به صفحه سفید کاغذ و حتا نمیتونی دلیل خنده بشی برا کسی ک تمام احساست درگیرشه یعنی نمیشه که نمیشه ! شاید بینشون فقط منم ک دور موندم و هنوز دوستی میکنم و دوستی میکنن بامن , وگرنه من تنها تر از اونیم ک کسی بمونه برام ! گاهی فکر میکنم , به کم بودنم , به اینکه کافی نیستم برای شادی لحظه هاشون ! . این داستان ادامه دارد !
  کنار باغ سبز رویاهام مینشینمچای در فنجان میریزم ونگاه میکنم به سال های که آمدو رفت به آرزو های تازه رسیده امدرخت های افراو گلدان های حسن ویوسف و شمعدانی امو آرزو هایی که مهاجرت کرده اند به ابدای دوست داشتنی ام زندگی من چشمانم را می بندمبیا وبگذردنبال تو دویدن نفس میخواهدنوشته های من شاید در ۷۰سالگیاگه باشم
مینویسم برای تو از دست رفته که هرکجایی، بازگرد. مینویسم که بخوانی و بدانی، جهانم خالی از هر موجودیست، زمانی که تورا ندارم. مینویسم به جبران تمام روزها و شب هایی که داشتمت ولی حواسم پرت روزمرگی هایم بود مینویسم دوستت دارم برای توی از دست رفته، که بخوانی و بازگردی برادر من، کجای جهانى که هرچه جستجو میکنم، چشمانم تورا نمیبینند. میگویم بازگرد و پژواک صدایم جهان را پر کرده است، ولی اثری از تو نیست.
من با تمام سختی ها به زندگی می خندم، شما هم بخندید ,,,! خنــــده خنده در تامین شادی خودكفاست موجب خشنودی هــر مبتلاست خنده یك ورزش همانند شناست چون كه بر افسردگی فرمانرواست خنده خوشحالی بی چون و چراست طالبش هم شاه است و هم گداست خنده های عاقلانه كم صداست چون بهین سنّت ز رسم انبیاست خنده چون آبی گوارا تشنه راست نیك نوشی ضدّ امراض و بلاست خنده ی آرام از شرم و حیاست خنده ی جاهل همیشه پرصداست خنده از روی رضا شكر خداست بلكه پایان تمـــام غصّه هاست خ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

Kelas5-afshar فوتبال برتر